جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

شاه جوان عروسک دست انگلیس و آمریکا


شاه جوان عروسک دست انگلیس و آمریکا
● بررسی انتقادی نامه محمدرضا پهلوی به وینستون چرچیل در جریان ملی شدن صنعت نفت
در اواخر سال ۱۹۵۱ میلادی و در جریان ملی شدن صنعت نفت در ایران دقیقا در ۲۵ اکتبر ۱۹۵۱ (۳ آبان ۱۳۳۰) دولت حزب کارگر به رهبری کلمنت اتلی شکست خورد و حزب محافظه‌کار به زعامت سروینستون چرچیل قدرت را در دست گرفت.
این چیدمان جدید سیاسی در انگلستان نقش بسزایی در فرجام نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران داشت. دولت سوسیالیستی اتلی با رویکرد ملی سازی صنایع، رویه مثبتی را در قبال ملی شدن صنعت نفت در ایران اتخاذ کرده بود. در واقع اتلی در یک تناقض آشکار بین اهداف استعماری بریتانیا و برنامه‌های سوسیالیستی حزبی قرار داشت.
در مقابل چرچیل کسی بود که بالاخره آمریکایی‌ها را در زمان ریاست جمهوری آیزنهاور متقاعد کرد که در ایران باید یک کودتا رخ دهد و دولت مصدق سرنگون گردد. دوایت آیزنهاور از حزب جمهوریخواه بعد از ترومن دموکرات در ژانویه ۱۹۵۳ (دی ۱۳۳۱) به عنوان سی و چهارمین رئیس جمهور آمریکا قدرت را در دست گرفت.
در جریان جابجایی‌های قدرت در انگلستان و آمریکا محمدرضا پهلوی نامه‌ای به چرچیل می‌نویسد که بیانگر اوج استیصال و وابستگی پادشاه جوان ایران است. در واقع محمدرضا پهلوی با آگاهی از چرخش ۱۸۰ درجه‌ای سیاست‌های انگلستان با روی کارآمدن حزب محافظه‌کار در قبال نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران با نگارش این نامه می‌کوشد توجه هرچه بیشتر چرچیل را به خود جلب کند تا بلکه به واسطه نخست‌وزیر جدید انگلیس مانع از قدرت‌یابی بیشتر مصدق و عقبه ملی و مذهبی او گردد.
این نامه که به خط اسدالله علم است از اسناد شاپور ریپورتر به دست آمده و هم اکنون درمرکز اسناد مطالعات تاریخ معاصر ایران تحت عنوان سند شماره ۱۸-۹۸-۱۲۹ الف موجود است.
متن نامه محمدرضا پهلوی به سروینستون چرچیل آقای [نام مخاطب ذکر نشده است.]
شاید من یکی از هزارها خواننده کتاب نفیس و پرقیمت خاطرات جنگ جهانی دوم شما باشم و شاید این نامه یکی از هزارها نامه[‌ای] باشد که شما از خوانندگان این کتاب دریافت می‌دارید و نظریات مختلف آنها را درباره آن مطالعه می‌کنید.
من هم اجازه می‌خواهم چند دقیقه وقت شما را بگیرم و اثری [ را]که این کتاب در روح من گذاشته بیان کنم.
علاوه بر آنکه موضوع کتاب بی‌نهایت مشغول کننده است، من گمان می‌کنم طوری در آن نوشته شده و به طوری حقایق را عریان ذکر کرده که هر خواننده[ای] را بی‌اختیار به تحسین وادار می‌نماید.
به علاوه خاطرات شما انعکاسی از یک روح بزرگ و دمکرات و پایبند به پرنسیب است. نمی‌دانید وقتی من ‌خواندم که در بحبوحه جنگ و حتی در آستانه شکست در نتیجه عدم تمایل مجلس عوام استرالیا به ادامه جنگ سربازان استرالیایی در آفریقا تصمیم گرفتید طرق را از سربازان استرالیایی تخلیه کنید و سربازان انگلیسی به جای آنها بفرستید تا چه حد تحت تاثیر قرار گرفتم و تا چه حد به شما تحسین فرستادم. یا موقعی که می‌خواندم در جنگ صحرا چقدر از صفات عالیه فرماندهی دشمن تمجید می‌کنید و فرماندهی قوای خودتان را مورد ایراد قرار می‌دهید تا چه حد به روح بزرگ شما آفرین فرستادم.
اما آنچه مرا به تعجب وادار می‌کند انرژی و قدرت عمل شما در هنگام این بلای عظیم است که باید دنیایی را زیر نظر می‌داشته و هیچ نکته‌‌ای از معضلات جنگ را از نظر دور نمی‌کردید. خود من با مقیاس خیلی خیلی کوچکی، که شاید یک هزارم اشتغالات شما در آن موقع نباشد، مسئولیت‌های مملکت دارم و به این جهت احساس می‌کنم که این همه توجه به مسائل مختلف و تحمیل این همه ناملایمات و سختی‌ها و شکست‌ها چه کار پرعظمت و پر مشقتی است. من بعد از خواندن این کتاب (که آخرین مجلد را هنگامی که یک ماه تعطیل تابستانی خودم را در اروپا می‌گذراندم خواندم) ناگزیرم این نکته را بگویم که واقعا اکتفا به همین یک بارمطالعه خاطرات شما نخواهم کرد؛ چنانکه به یکی از همکاران و دوستان شما، لرد جوئت، که به کشور ما آمده بود گفتم هروقت احساس می‌کنم که در زیر بار مسئوولیت‌های خودم ناتوان و خرد می‌شوم از کتاب شما به عنوان پناهگاه استفاده خواهم کرد. امیدوارم اگر سال آینده در تعطیلات تابستانی به انگلستان بیایم. سعادت ملاقات با خودتان را برای چند دقیقه به من بدهید.
عبدالله شهبازی مورخ برجسته کشور با تحشیه‌ای به این نامه در مقاله “سرشاپور ریپورتر و کوتادی ۲۸ مرداد” می‌نویسد محمدرضا پهلوی شخصیتی فرهیخته و علاقه‌مند به کتاب نبود که پس از مطالعه هرکتاب مهم خطاب به نویسنده مطلبی بنویسد. تصور می‌رود که این نامه تنها نمونه‌ای است که از این دست می‌توان یافت. بنابراین، یک الزام مهم او را به نگارش نامه واداشته است. این الزام همان پیروزی چرچیل در انتخابات و صعود او به قدرت است؛ کسی که سرنوشت شاه با طرز تلقی و تصمیم او رقم می‌خورد.
متن نامه به وضوح محمدرضا پهلوی را یک حکمران جوان نشان می‌دهد که از این طریق می‌خواهد به دل دولتمرد مقتدر دنیای غرب راهی باز کند و خود را جوانی شایسته زمامداری نشان دهد.”
نامه محمدرضا پهلوی به چرچیل درست برخلاف سوگیری‌های مردمی در جریان ملی شدن صنعت نفت است. در واقع دربار از زمان قرارداد گس - گلشائیان که مسئله نفت به طور جدی مطرح شده بود به انحای مختلف سعی داشت در مسیر حرکت جامعه ایران سنگ‌اندازی کند.
اوج این تخالف در کودتای ۲۸ مرداد به منصه ظهور رسید. و شاه با کودتای آمریکاییها به تاج و تخت خود رجوع کرد. البته موضع‌گیری‌های مخالف دربار در جریان ملی شدن صنعت نفت و گرایش غیرقابل انکار شاه به انگلیس و آمریکا واکنش‌های داخلی را نیز برانگیخته بود. به عنوان مثال در ۴ خرداد ۱۳۲۹ مصدق در نطقی مجلس موسسان را غیرقانونی خواند و به شاه نصیحت کرد که از اقدامات خلاف قانون اساسی دوری کند.
وی همچنین از دخالت‌های دربار و اشرف پهلوی و رئیس ستاد ارتش در امور سیاسی کشور انتقاد کرد. او همچنین طرحی را برای تصویب پیشنهاد کرد که تصمیمات مجلس موسسان بی‌اعتبار شوند ولی این طرح تصویب نشد. احمد قوام نیز با انتشار نامه سرگشاده‌ای به شدت از شاه و تمایل او به کسب اختیارات بیشتر انتقاد کرد. براساس اسناد وزارت خارجه انگلیس در این دوره شاه بارها با شپرد سفیر جدید بریتانیا از جبهه ملی بدگویی کرده بود. در یک مورد گفته بود، او جبهه ملی را از حزب توده خطر‌ناک‌تر می‌داند.
پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه به آمریکا نزدیک‌ تر شد. دولت آیزنهاور نیز با ارسال کمک‌های مالی و نظامی حکومت او را تقویت کرد. در شرایط سرکوب و خفقان پس از ۲۸ مرداد، مذاکرات مربوط به قرارداد نفت بین ایران و نمایندگان شرکت‌های بزرگ نفتی جهان آغاز شد و بالاخره قرارداد کنسرسیوم تصویب شد.
در این قرار داد که به قرارداد امینی - پیج نیز معروف شده است برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شرکت‌های خارجی سپرده شد و ایران به دریافت حق امتیاز با نام مبهم “پرداخت اعلام شده” اکتفا کرد.
در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، در آستانه سفر ریچارد نیکسون، معاون آیزنهاور به تهران، تظاهراتی در دانشگاه تهران در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم و سفر نیکسون رخ داد و در آن سه نفر از دانشجویان کشته شدند. شاه که از قدرت گرفتن زاهدی بیمناک بود، بالاخره او را کنار گذاشت و حسین علا را به نخست‌وزیری منصوب کرد. کسی که به رغم گرایش آشکار به سیاستهای انگلستان، چندی در همراهی با قوام به آمریکا نزدیک شده بود. علا به سبب نرمش در موضع‌‌گیری‌ها، برای چنین روزی مناسب می‌نمود.
پس از انعقاد قرارداد کنسرسیوم در سال ۱۳۳۳ و بر کناری دولت کودتا، دوباره دربار رونق گرفت و شاه که گمان می‌کرد تنها راه غلبه بر مشکلات داخلی و بحران‌های منطقه‌ای نظامی‌گری است، اقتصاد نفتی ایران را معطوف به گسترش و توسعه تشکیلات نظامی و خرید تسلیحات کرد. حسین علا که آخرین حلقه از رجال قاجار محسوب می‌شد برای چنین روزی برگزیده شده بود.
در آن سال‌ها بیش از آنکه آمریکا از نفوذ شوروی در خاورمیانه نگران بوده باشد، جمال عبدالناصر زبان مشترک اعراب، انگلستان را به وحشت انداخته بود. برای پیشگیری از نفوذ و گسترش نهضت مصر، ایران می‌بایست در راس پیمان نظامی باشد؛ “پیمان بغداد” (که بعدها با خروج بغداد از آن به “پیمان سنتو” شهرت یافت.) کشورهای ایران، عراق، ترکیه و پاکستان زیر نظر انگلستان اعضای پیمان بغداد بودند.
چرخش مواضع محمدرضا پهلوی پس از ۲۸ مرداد از انگلیس به سوی آمریکا نشان داد که پادشاه ایران چیزی جز یک عروسک نیست که بازیگران غربی آن را دست به دست می‌کنند. فرجام تلخ نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران ناشی از اوج وابستگی محمدرضا پهلوی به قدرت‌های بزرگ آن دوره است.
شاه جوان نسبت به پدرش درک بیشتری از اوضاع کشورهای قدرتمند داشت. او نمی‌خواست اشتباه رضاشاه در گرایش به آلمان نازی را در حکومت خود تکرار کند. برخی از مورخان معتقدند از آنجا که آگاهی شاه از مصدق نسبت به آرایش جدید سیاسی انگلستان و آمریکا بیشتر بود باعث شد که وی ابتکارعمل را در دست بگیرد.
اما به هر حال برای هر ایرانی، زبونی اینچنینی پادشاه کشورش، مایه تحقیر و تاسف است. شاهی که ادعا می‌کرد قصد دارد ایران را به دروازه‌های تمدن و ترقی برساند. شاهی که چیزی جز ملعبه دست انگلیس و آمریکا نبود.
سحاب فاطمی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید