جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


سگ آندلسی


سگ آندلسی
اولین فیلم بونوئل ( محصول ۱۹۲۸ ٬ ۲۴ دقیقه) مسلما واقعه مهمی در تاریخ سینما است٬ ولی به گمان من آن قدر که به بونوئل توجه می شود اهمیتی ندارد. این بدان علت است که نقش دالی در این کار آن قدر زیاد است که می تواند مورد بحث قرار گیرد و نیز به این علت که بونوئل توانایی ساختن فیلم هایی را که کمتر انتزاعی باشد نشان داده است.
دالی خوابی درباره مورچگان می بیند . خوابش را برای بونوئل بازگو می کند و بونوئل هم در عوض خوابی را که دیده است نقل می کند. دو دوست از هم می پرسند ٬ چرا فیلمی درباره ی این رویا ها نسازیم؟
در عرض سه روز سناریوی سگ آندلسی را می نویسند. به گفته آن ها ٬ فیلم متشکل از یک سری gag (شوخی!) است. آن ها قسمت هایی را که - لا اقل به نظر خودشان - معقول به نظر می رسد عمدا نادیده می گیرند.
بونوئل به پاریس باز می گردد و در مدت دو هفته فیلم ساخته می شود. دالی آخرین روز فیلم برداری خود را به پاریس می رساند.
هر کس - یا تقریبا هر کس - که به سینما توجه دارد این فیلم را می شناسد. به جای این که فیلم را صحنه به صحنه تحلیل کنیم٬ بهتر است ببینیم بونوئل و دالی در جستجوی این نامعقولات تا چه اندازه به موفقیت رسیده اند و واکنش مردم از این هرزگی که آن ها مشتاق انجام آن بودند چه بوده است.
من متقاعد شده ام که بونوئل و دالی دو هدف مختلف داشته اند. هدف بونوئل نگرشی به دنیای روشنی بوده است که در آن رویا و واقعیت در آزادی کامل با هم تلفیق می شوند. دالی امید داشته است که بورژوازی را به وحشت اندازد.
هر آن چه را که اکنون به نظر ما به طور سطحی سورئالیسم می نماید ٬ هر آن چه را که فصل رویا را به خاطر می آورد - که دالی بعدا در فیلم طلسم شده ی هیچکاک هم از آن استفاده کرد - هر آن چه را که صرفا نماد گرایی (Symbolism) است ٬ می توان محققا به دالی نسبت داد.
فصل های دیگر٬ فریاد های واقعی از طغیان است. وقتی استفاده از رویا ٬ نه به صورت تعمقی در آثار فروید ٬ بلکه در خدمت بیان درد های انسانی است ٬ صدای بونوئل به گوش می رسد. مثالی می زینم: از پنجره دو نفر شاهد واقعه ای هستند و توانایی مداخله را ندارند ٬ بلافصله پس از این واقعه آن ها به یک عشق بازی رویا گونه دست می زنند. اینجا رویا های زیبا ٬ زیبا گرایی و فریب جانی ندارد. در این جا مساله دسترسی به دنیای پنهانی ٬ آوایی برای درد و عشق و شناساندن شوخی سیاه مطرح می شود. در چنین فصل هایی که دخالت بونوئل بدیهی به نظر می رسد ٬ تا معقولات به اوج تکامل و پیروزی خود می رسند. ولی نا معقولات بونوئل در ضمن این که سکانس های اصلی فیلم ( L&#۰۳۹;Age d&#۰۳۹;Or ) را از پیش خبر می دهد ٬ با تاثیر آگاهانه و تکان دهنده ای که دالی برای آن سخت می کوشد٬ آمیخته می شود.
از سال ۱۹۲۹ به بعد ٬ زمانی که سگ آندلسی برای اولین بار به نمایش در آمد ٬ در انجمن های هنری و سینمایی به عنوان یک اثر کلاسیک شناخته می شود. تماشاچی - منتقد آماتور - این فیلم را درست مانند فصلی از یک فیلم روانی تجزیه و تحلیل می کند.
از جنبه ی سینمایی ٬ بونوئل نمی خواسته یک فیلم جذاب بسازد ٬ بلکه تقریبا فیلمی که آشفته و گیج کننده باشد و به همین دلیل است که فیلم با صحنه ی غیر قابل تحمل : « ... لبه تیغ از روی مردمک چشم دختر جوان می گذرد و آن را قطع می کند.» شروع کرده است. برای اولین بار در تاریخ سینما است که یک کارگردان نه تنها سعی در خشنود کردن تماشاچی فیلمش نمی کند بلکه او را منزجر هم می کند.
با وجودی که برخی از منتقدین احمق و بی شعور بونوئل را طرد کردند ٬ گروه پیش رو ( Avant-garde ) فیلم را پذیرفتند. بونوئل در همان سال در مجله انقلاب سورئالیستی شدیدا اعتراض کرد که : کسانی که در این فیلم - که اساسا چیزی غیر از توسل شهوانی و نومیدانه به قتل نیست - زیبایی یا شعر یافته اند ٬ از دسته ی ابلهان به شمار می آیند.
منبع : وب سایت سینمائی هنر هفتم


همچنین مشاهده کنید