جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

آیا «محمود عباس» ایرانی و بهایی است؟


آیا «محمود عباس» ایرانی و بهایی است؟
محمود عباس که نام کامل او «محمود عباس میرزا»ست، اکنون در رأس دولت خودگردان قرار دارد و از بذری که در سال ۱۹۹۳ کاشته است، حفاظت می‌کند. اصولا اگر بخواهیم سیاست‌های او یا حتی شخص وی را بشناسیم، چاره‌ای نداریم تا به گذشته برگردیم و نام و جایگاه «محمود عباس میرزا» را در تاریخ جستجو کنیم و بی‌تردید درخواهیم یافت که وی از چهره‌های بسیار مهم و جنجالی تاریخ معاصر خاورمیانه است. نام كامل وی، «محمود رضا عباس میرزا» است. او در سال ۱۹۳۵ و در شهر «صفد» فلسطین، در دورانی که فلسطین تحت قیمومیت انگلیس بود، در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد. نویسنده چپ‌گرای فلسطینی «عبدالقادر یاسین» در روزنامه « الاسبوع العربی » ، چاپ قاهره در تاریخ ۱۳/۱/۲۰۰۰ می‌ نویسد: محمود عباس، فردی بهایی است. نام اصلی او محمود عباس میرزاست و از یک خانواده ‌ایرانی‌الاصل است و زمانی که بهایی‌ها تحت فشار دولت ایران بودند، این کشور را ترک کرد.سرلشکر ستاد مصر «صلاح‌الدین سلیم» که اکنون در دوران بازنشستگی با نام مشاور و کارشناس با دو مؤسسه «مرکز ملی مطالعات خاورمیانه» و «مرکز مطالعات عربی» در قاهره همکاری دارد، گفتار عبدالقادر یاسین را تأیید می‌کند. تاکنون بسیاری از شخصیت‌های فلسطینی با این عقیده همراهی کرده‌اند، اما هیچ‌کس تاکنون نتوانسته است مدرکی تاریخی و علمی که اهل علم را متقاعد کند، ارائه دهد، اما عوامل این شک و شبهه از کجا برخاسته است؟ یکی از این عوامل، نام ابومازن و محل تولدش است که باعث تشکیک در هویت ملی‌ او شده است. مجمل این عوامل به شرح زیر است:
۱ـ نام کامل او محمو‌درضا عباس میرزاست؛ ترکیب دو نام «رضا» و «عباس» در خانواده‌های فلسطینی اصلا رایج نیست و عمدتا در خانواده‌هایی به کارمی‌رود که دارای ریشه فارسی هستند.
۲ـ نام فامیلی میرزا نیز در بین عرب‌ها و به ویژه فلسطینی‌ها اصلا رایج نیست، بلکه نامی تقریبا صددرصد ایرانی به شمار می‌رود.
۳ـ نام میرزا به رغم آن که معانی خاصی در بین ایرانی‌ها دارد، اما در بین بهایی‌های ایرانی نیز مرسوم بوده که از نام «بهاء»، عباس میرزا گرفته می‌شده است. از همین رو، آنهایی که محمود‌عباس را بهایی می‌دانند، بر این باورند که نام او (میرزا ) از مؤسس فرقه بهاییت و نام عباس از «عباس افندی» (متوفای ۱۹۲۱) در فلسطین گرفته شده که یکی از عناصر کارساز بهاییان در فلسطین شمرده می‌شد.
۴ـ بهاییانی که از ایران رفته و در فلسطین مستقر شده‌اند، عمدتا در شهرهای حیفا (که در نزد بهاییان مقدس است) و صفد استقرار یافته‌اند و محمود عباس (ابومازن) خود متولد صفد است.
دو تن از چهره‌های اسلامی فلسطین که نخواستند نامشان فاش شود، اظهار می‌دارند که دلیلی بر بهایی بودن ابومازن نیست، حال آن که در بین فلسطینی‌ها این امر مشهور است، علاوه بر آن که جنبش اسلامی فلسطین بنا بر دین و مذهب با محمود عباس برخورد نمی‌کند، بلکه بر پایه اندیشه‌ها و برنامه‌های محمود عباس با او برخورد می‌ نماید. در ضمن این که محمود عباس تاکنون در این‌باره موضعگیری هم کرده و اعلام داشته است که او مسلمان سنی است و بهایی نیست.
یکی از چهره‌های سیاسی فلسطینی که هم سن و سال ابومازن است و از کوچکی او را می‌‌شناسد، تأکید می‌کند که پدر محمود عباس را می‌‌شناسد که یک کشاورز مسلمان بوده است. در همین حال، دو دیدگاه دیگر هم وجود دارد؛ یکی می‌گوید که ‌این خانواده بهایی بودند و تلاش کردند که عقیده خود را مخفی نگاه دارند و تاکنون نیز همین مسیر را گذرانده‌اند و دیدگاه دیگری می‌گوید که آنها با هویت بهایی ایرانی به صفد آمدند، اما سرانجام به اسلام روی آوردند و از همین روست که محمود عباس خود را یک مسلمان سنی می‌داند. ابومازن از معدود مؤسسان الفتح (جنبش آزادیبخش فلسطین)است که از ترور اسرائیلی‌ها و تقدیر مرگ، جان سالم به در برده و زنده باقی مانده است. آنچه مسلم است، این که وی هیچ وقت تا کنون در لیست نقشه ترورهای «موساد» قرار نداشته، حال آن که بسیاری از مؤسسان فتح یا ترور یا در معرض‌ آن قرار داشته‌اند. برخی بر این عقیده‌اند که‌ اندیشه‌های محمود عباس او را از لیست ترور خارج کرده است، به خصوص آن که او از قدیم یک «واقع‌گرا» تلقی می‌شد که محصول آن اعتراف به امر واقعی به نام اسرائیل بود. محمود عباس، رشته حقوق را در مصر خواند و دکترایش را در شوروی سابق گرفت. در تاریخ معاصر فلسطین به جز معاهده «اوسلو» چیز درخشانی در کارنامه‌اش نمی‌بینیم، اما با این همه، همیشه تلاش داشته مکان خود را به شدت در جایگاهی تأثیرگذار قرار دهد. شاید به دلیل ایفای نقش مرتبط با صهیونیست‌ها از سال ۱۹۷۶ بوده که یاسر عرفات، ناچار شد او را در مقام مهمی در سازمان آزادیبخش فلسطین نگه دارد، چرا که یاسر عرفات آدمی نبود که به ‌این راحتی برای خودش یک جانشین بالفعل درست کند. محمود عباس به ارتباطات سری‌اش با چپ‌ها و صلح‌گرایان اسرائیلی از سال ۱۹۷۶ در کتابش با نام «راه به سوی اسلو» اعتراف می‌کند و می‌گوید: پس از اجلاس مجلس ملی فلسطین در سال ۱۹۷۶ که ساف به ‌ایجاد ارتباطات با اسرائیلی‌ها تصمیم‌گیری كرد، من خطوط تماس با چپ‌های اسرائیلی و نیروهای موسوم به صلح اسرائیلی را به وجود آوردم. «لائیک‌گرایی» وی و نیز واقع‌گرایی‌اش از او یک چهره محبوب نزد سیاستمداران اسرائیلی ساخته است، به گونه‌ای که وقتی در سال ۲۰۰۳ در عصر یاسر عرفات به منصب «نخست‌وزیری» انتخاب شد، «یوسی بیلین»، وزیر دادگستری اسرائیل درباره او در تاریخ ۱۲/۳/۲۰۰۳ در روزنامه «یدیعوت احارنوت» می‌نویسد: تعیین او در پست نخست‌وزیری یک فرصت ایجاد می‌کند، چه بسا آخرین فرصت برای رسیدن به یک توافق تاریخی با یک مجموعه ملی لائیک در رهبری فلسطینی‌ها. از دست دادن این فرصت ما را در برابر جنبش اسلام‌گرایانی قرار می‌دهد که شرایط سختی را برای ما پدید خواهند آورد. ابومازن تاکنون مواضع سیاسی عجیبی در قبال اسلام‌گرایان فلسطینی و حتی انتفاضه فلسطینی‌ها اتخاذ نموده و آن را در بهترین شرایط، اقدامی بیهوده معرفی کرده بود، اما بدون شک یکی از بدترین مواضع وی در معاهده سال ۱۹۹۵مشهور به پیمان «بیلین ـ ابومازن» تجلی یافته است. برخی از مهم‌ترین‌ بندهای این پیمان عبارت است از:
ـ منطقه ابودیس در نزدیکی قدس، به عنوان پایتخت دولت فلسطین به جای شهر قدس خواهد بود.
ـ اقدامات لازم برای جلوگیری از فعالیت اسلام‌گرایان اتخاذ خواهد شد.
ـ شهرک‌های یهودی‌نشین بنا بر وضعیت فعلی آنها باقی خواهد ماند.
ـ طرح بازگشت آوارگان فلسطینی منتفی خواهد شد.
ـ اندیشه محو اسرائیلی از کتب آموزش دروس فلسطینی‌ها، پاک خواهد شد.
عبدالباری عطوان، رئیس تحریریه روزنامه «القدس العربی» ارتباط محمود عباس و انتفاضه را از روزهای آغازین بسیار بد توصیف می‌کند و در تاریخ ۲۷/۱۱/۲۰۰۲ در این‌باره می‌نویسد: آقای ابومازن از روز اول ضد انتفاضه بود، چه برسد به بخش نظامی انتفاضه.
تاکنون ابومازن با افتخار و عظمت از انتفاضه فلسطین یاد نکرده است؛ نه در انتفاضه اول و نه دوم. در همین راستا او نه تنها زبان به مدح عملیات مقاومت در فلسطین نگشوده که بارها آن را نکوهش شدید كرده است. از همین روست که در مصاحبه با روزنامه الشرق‌الاوسط در ۳۱/۱۰/۲۰۰۰ می‌گوید: انتخاب جنگ در نزد فلسطینی‌ها، غیر وارد است، تنها انتخاب موجود، گفت‌وگو برای صلح است. او در این مصاحبه به آنها که مقاومت را برگزیدند، می‌‌تازد و آنان را عدم‌گرایانی توصیف می‌کند که نه به حل صلح‌جویانه معتقدند و نه به مشروعیت بین‌المللی. در دیدگاه ابومازن، آنان هیچ جایگاهی نزد مردم فلسطین ندارند. با همین دیدگاه‌ها، وقتی که ابومازن به نخست‌وزیری فلسطین رسید، روزنامه احارنوت اسرائیلی به نقل از خبرگزاری رویترز نوشت: وظیفه اصلی دولت ابومازن، مخالفت با جنبش‌های جهادی فلسطینی، همچون حماس و جهاد اسلامی است تا از اقدامات آنها علیه امنیت اسرائیل جلوگیری کنند. از سال ۲۰۰۰ تاکنون، ابومازن در مظان این اتهام بوده است که وی بالاخره آتش جنگ داخلی را در بین فلسطینی‌ها شعله ور می‌کند، چرا که عمده سیاست‌های وی، متوجه ریشه‌کنی این جنبش‌ها از صفحه معادلات سیاسی فلسطین بوده و به همین دلیل است که امروز و در حالی که سرزمین‌های اشغالی شاهد درگیری‌های داخلی فلسطینی بوده ، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، ابومازن و سیاست‌های او را مسبب خون شهروند فلسطینی در سرزمین های داخلی می‌دانند.از روزی که پیمان «اسلو یک» در تاریخ ۱۳/۹/۱۹۹۳ بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین به امضا رسید، بیشتر کارشناسان فلسطین، انتظار برخورد بین نیروهای لائیک و لیبرال در ساف و جنبش اسلامی در سرزمین‌های اشغالی فلسطین را داشتند، اما از دوران ورود مرحوم یاسر عرفات به فلسطین اشغالی، هر بار با سیاست‌های وی و نقش انکارناپذیری که در ایجاد اتحاد بین صفوف فلسطینی‌ها داشت، این امر به تعویق می‌‌افتد. با جانشینی ابومازن و به قدرت رسیدن وی، عملا فردی در بین نیروهای رهبری ساف و الفتح به قدرت می‌رسید که از پتانسیل بسیار بالایی برای برخورد با فلسطینی برخوردار بود. حمایت‌های بی‌دریغ آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها از وی برای قلع و قمع اسلام‌گرایان، عملا او را به ‌اندیشه‌هایی خطا كشانده و از همین منظر بود که با به قدرت رسیدن حماس در یک انتخابات آزاد پارلمانی، ابومازن بسیاری از معادلاتش را نقش بر آب دیده و عملا پایه‌های صلحش با اسرائیل در اسلو یک و دو را با شکست همراه می‌دید. در مبادی و اصول پیمان اوسلو آمده است: «زمان پایان دهه‌های برخورد و کشمکش بین دو طرف اسرائیلی و فلسطینی فرا رسیده است و اکنون دو طرف به حقوق قانونی و سیاسی متبادل یکدیگر اعتراف می‌کنند و برای همزیستی مسالمت‌آمیز و با عزت و امنیت متقابل تلاش خواهند نمود و در زمینه تحقق تسویه حساب صلح آمیز، عادلانه و دایمی و فراگیر و مصالحه‌ای تاریخی تلاش خواهند كرد.
از روزی که‌ این پیمان به امضا رسید تاکنون، جز چند مقوله غیر استراتژیک و غیر راهبردی، اسرائیل همه بندهای آن را نفی کرده است و بدیهی‌ترین حقوق فلسطینی‌ها را زیر پاگذاشته و به جای اعتراف به حقوق مشروع فلسطینی‌ها، بنا بر همین پیمان اوسلو، تاکنون ده‌ها هزار نفر فلسطینی را شهید و یا مجروح و خانه‌نشین کرده است. پیمان «اسلو ۲» که در قاهره در تاریخ ۴/۵/۱۹۹۴ به امضا رسید، نیز گرهی از كار فلسطینی‌ها باز نکرد، این در حالی بود که در این پیمان، بندهایی وجود دارد که به خروج اسرائیل از برخی مناطق اشغالی، شکل‌گیری نظام امنیتی ـ اقتصادی و سیاسی دولت خودگردان فلسطین تصریح دارد. با این همه و به بهانه‌های مختلف، رژیم اسرائیل از انجام تعهدات خویش سرباز زد و آن را زیر پای خود له كرد. اکنون بیش از یک سال است که با به قدرت رسیدن دولت حماس در فلسطین، ابومازن به عنوان رئیس نظام فلسطینی، همگام با فشارهای بین‌المللی و قطع کمک‌های مالی بین‌المللی، از دولت حماس می‌خواهد به پیمان و یا همان معاهده اوسلو یک و دو، اعتراف کند و دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد؛ امری که تا کنون دولت حماس از آن اجتناب کرده و به جای آن خواستار تشکیل دولت وحدت ملی شده است، اما جریان پر قدرت «کادرهای قدیمی الفتح» که از نیروهای نزدیك ابومازن به شمار می‌روند، با راه‌اندازی کارنوال‌های درگیری‌های نظامی در نوار غزه و بخش‌های از کرانه غربی، تلاش کردند تا حماس را منادی جنگ داخلی در سرزمین‌های اشغالی معرفی کنند و همگام با فشارهای بین‌المللی خارجی، راه سقوط دولت حماس را در داخل هموار کنند. این در حالی است که نیروهای مرکزی جنبش ملی فلسطین «الفتح» سال‌هاست که از نگرش جدید در بازسازی و نوسازی تشکیلات ساف و الفتح در داخل طفره می‌‌روند و از این اقدام سرباز می‌‌زنند. این اقدام اگر در فضایی دمکراتیک و عادلانه برگزار شود، بعید نیست که بسیاری از کادرهای کنونی ساف و الفتح جای خود را به نسل جدید بدهند و خود از صحنه سیاسی به کناری روند، اما این اقدام بعید است تا ماه‌ها و حتی سال‌هایی نزدیک به وقوع بپیوندد و بدون شک یکی از بازیگردانان اصلی این ماجرا محمود عباس است.

علی منتظری


همچنین مشاهده کنید