شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


عجیب ولی واقعی


عجیب ولی واقعی
● مروری بر مجموعه كتاب های مونولیتو
مانولیتو یك نیكولا كوچولوی دیگر نیست. او پسری ست بی لنگه كه در اسپانیا زندگی می كند و شرح زندگی اش را برای خانم الویرا لیندو بازگو می كند و این خانم یادداشت می كند. در تمامی محله كارابانشل یك مانولیتوی عینكی بیشتر وجود ندارد و این عینكی یك برادر بیشتر ندارد كه همان جونور است و تازه یك پدربزرگ خنده دار و عاشق شیطنت هم دارد كه پدر مامان غرغرو و بیشتر اوقات بدجنس، به ندرت مهربان مانولیتو عینكی ست، مامانی كه با یك مرد كامیون دار كه اسم كامیونش هم مانولیتوست عروسی كرده.
آدم های داستان زندگی مانولیتو زنده هستند. این آدم ها هیچ كدام قهرمان نیستند نه حتی خود مانولیتو كه با اینكه در چشم جونور برادر نی نی اش چیزی جز قهرمانی شجاع نیست. خودش اعتراف می كند كه یك «عالم دنیا» عیب دارد، حسود است، خودخواه است و حاضر است جونور را وقتی اعصابش را خرد می كند بكشد. دوستان مانولیتو گوش گنده و بیهاد قلدر و موتارد هم مثل خود او هستند. هزار رنگ دارند. هیچ كدام سفید خالی یا سیاه خالی نیستند. در حقیقت هیچ كدام آن طوری نیستند كه بچه ها فكر می كنند. حتی پدر، كه در چشم بچه ها خیلی قوی و خیلی دور است، و به نوعی اسطوره است روزی لباس مبدل می پوشد و ادا درمی آورد و بتی كه از او در چشمان بچه هایش ساخته شده بود فرو می ریزد.
قصه هایی كه در زندگی ما اتفاق می افتند زود فراموش می شوند. فصل های مختلف این كتاب هم همین طورند. حتی اگر مادر مانولیتو به او پس گردنی محكمی بزند و با هم قهر كنند فردا دوباره شروع می شود و همه شان باز همان آدم های همیشگی می شوند. خسته، شاد، عصبانی، مهربان، غمگین و یا وحشی. همه ما آدم ها فكر می كنیم دنیا دور سر ما می چرخد اما به واقع این طور نیست. یك بار مامان رامونا مجموعه داستانی دیگر از خانم بورلی كلیری كه شاید بشود گفت به خواهر مانولیتو می ماند به رامونای هشت ساله گفت: «وقتی بزرگ شوی می فهمی كه دنیا دور سر تو نمی چرخد و همه آدم ها تا در گوشی حرف می زنند و با هم پچ پچ می كنند در مورد تو صحبت نمی كنند.»
ولی من خودم هنوز كه هنوز است فكر می كنم مهم ترین آدم روی كره زمین هستم و فكر می كنم شما هم همین فكر را بكنید. یا حداقل فكر می كنید مهم ترین آدم روی كره زمین هستید و از همه بهتر هستید و هنوز كشف نشده اید. هیچ دلیلی هم نمی بینم كه جز این را باور كنم. چون همه چیز را از چشم خودم می بینم. پس نه تنها من بلكه مانولیتو هم مهم ترین آدم دنیاست و اشتباه نمی كنند وقتی می گوید محله شان «چی چی» ترین محله «عالم دنیا»ست.
یك نمونه اش را در فصل یكی مانده به آخر از كتاب سوم یعنی «رازهای مانولیتو» می بینیم. فردی از طرف وزارتخانه ای می آید تا تبعیض جنسی در مدرسه ولاسكونز را یعنی مدرسه ای كه مانولیتو و دوستانش در آنجا درس می خوانند نابود كند. او بین بچه های كلاس مانولیتو پرسشنامه هایی پخش می كند تا بسنجد كه ارتباط دخترها و پسرها با یكدیگر چگونه است و آنها چطور با هم كنار می آیند. بچه ها اما در این پرسشنامه ها آنقدر از هم گله می كنند كه بعد از بررسی توسط وزارتخانه به عنوان نمونه تربیت بد یا به عبارتی بی تربیت ترین بچه های سراسر دنیا شناخته می شوند. برای همین كسی برای «آدم كردن» آنها می آید و برای رفع این مشكل برای بچه ها كلاس هایی می گذارد تا به دخترها و پسرها ثابت كند كه نیروی بدنی دخترها كمتر از پسرها نیست و یا اینكه پسرها هم می توانند دوخت و دوز كنند. اما بچه ها در این كلاس ها باز هم همان روی همیشگی شان را نشان می دهند اما در آخر برای اینكه از شر وزارتخانه خلاص شوند «وانمود» می كنند كه جور دیگری فكر می كنند و عوض شده اند.
نویسنده ای كه كمتر با روحیات بچه ها آشنا بود می توانست سعی كند به ما بقبولاند كه بچه ها در پایان این ماجرا عوض شدند فقط و فقط به علت آن كلاس های آموزشی. اما خانم لیندو خوب می داند كه بچه ها و نه تنها بچه ها با این چیزها تغییر نمی كنند و فقط با گذشت زمان و روبه رو شدن با موقعیت های به مراتب پیچیده تر، آن مسائلی را كه بزرگترها سعی در قبولاندن آنها بهشان دارند، درك خواهند كرد و نه با به زور فرو كردن آن چیزها در مغزشان.
یك چیز عجیب در مورد این كتاب این است كه مانولیتو با اینكه سن كمی دارد اما بچگانه حرف نمی زند. می شود این طور فرض كرد كه او سعی داشته خودش را یك آدم بزرگ یا آدم حسابی جا بزند كه خلاف همه آدم حسابی های دیگر عالم بچگی خودش را لو داده. و البته كه خیلی بزرگواری می خواهد كه اجازه بدهد بعضی جاها ما اینقدر به او بخندیم یا به حالش گریه و دلسوزی كنیم یا دوستان و خانواده اش را آنقدر از نزدیك ببینیم كه بتوانیم مسخره شان كنیم. مطمئن هستم كسی از بین ما خیلی مایل نیست همچو فداكاری را بكند.
ستاره قانونی
الویرا لیندو
ترجمه: فرزانه مهری
انتشارات: آفرینگان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید