جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


خانه ای به قدمت تاریخ


خانه ای به قدمت تاریخ
● مروری بر كتاب خانه آقای دایزدریر
خانواده آقای اسمال به خانه ای نقل مكان می كنند كه زمانی پایگاه برده های فراری بوده تا خودشان را به مرزهای شمالی و كانادا برسانند. توماس پسر بزرگ خانواده كه ۱۳سال دارد هیچ وقت از خانه و شهرشان زیاد دور نشده بود، در موقعیتی كاملا جدید و متفاوت قرار می گیرد، موقعیتی كه به نقل مكان به خانه ای دیگر در شهری جدید پیش می آید و پر از حوادث و رخدادهای ویژه است كه با ترس و نگرانی او و خانواده اش همراه است. شروع داستان با خواب و خیال توماس است و همین امر حس وهم و ترس خاص را در همان ابتدای داستان به خواننده القا می كند. او با خودش فكر می كند كه «خواب خوبی بود. خوب و ترسناك . من در میان درختان خانه خودمان بودم. باید آن مرد را بشناسم. الان نمی توانم به خاطر بیاورم. اما او را می شناسم.»
از طرفی آقای اسمال پدر خانواده كه استاد تاریخ است، مسلما پسرش را با بسیاری از نكات و موضوعات و موقعیت های تاریخی آشنا كرده است. موضوعاتی درخصوص برده داری، فرار برده ها و...توماس هم پسر كنجكاوی است و می خواهد از كارهای پدر سردربیاورد. بنابراین گاهی اوقات در جزوه های پدر سرك می كشد و این بار به اطلاعاتی درخصوص منزل جدیدشان یعنی خانه دایزدریر پی می برد. دایزدریر همان كسی بوده كه به برده های فراری كمك می كرده است تا خودشان را به جای امن برسانند و از شیوه های ابداعی خاصی بهره می گرفته.
خانه ای پر از تونل های زیرزمینی و راه های مخفی كه بسیاری از آنها به همراه گنج دایزدریر كشف نشده باقی مانده كه تمام این رمزها توسط نویسنده به مرور گشوده می شود. ویرجینیا همیلتون نویسنده كتاب تمامی اطلاعات تاریخی، جغرافیایی و روابط روان شناختی را نیز در لابه لای داستان و به شكلی داستانی جای داده است.
ارائه اطلاعات به چنین شیوه ای و در فصل های مختلف به شكلی پراكنده و اندك اندك سبب می شود تا خواننده نوجوان به راحتی اطلاعات را دریافت كند. همیلتون به این طریق مسائل علمی را به شكل كاملا داستانی و با تصویرسازی های خاص كه كاملا در خدمت داستان است و در ایجاد فضاهای وهم آلود به نویسنده كمك می كند، به كار گرفته گاه این اطلاعات جنگ های داخلی، را ه آهن زیرزمینی و برده ها در لابه لای مطالعات توماس از میان كتاب های پدر یا از خلال گفت وگوهای آنها به خواننده منتقل می شود.
نویسنده حتی بسیاری از شخصیت های داستان را با رفتارهایی كاملا داستانی معرفی می كند و به این شیوه هم موفق به شخصیت پردازی قوی شده است. او به راحتی با بهره گیری از تمامی عناصر داستانی و تصویرپردازی موقعیت جنگل، سایه ها، خانه ای دورافتاده و ناشناخته محیطی ترسناك و وهم آلود ایجاد می كند كه این حس تا دو سوم كتاب ادامه دارد. البته همیلتون شخصیت های داستان را گاه با پشتوانه هایی خاص معرفی كرده است.
به عنوان مثال یكی از شخصیت های محوری داستان كه مراقبت از خانه را بر عهده داشته است انتخاب این نام یكی از نكات مثبت كار محسوب می شود پلوتو نام دیگر هاوس پادشاه زیرزمین است كه هاوس سم هایی شكافته داشته است و البته نام واقعی او نیست. پلوتو در زیرزمین و غارهای دایزدریر ساكن است و از رموز خانه و صاحب اصلی او و رخدادهای آن اطلاعات زیادی دارد. او كه یكی از نوازندگان برده های سیاه پوست است به همه اسرار خانه دسترسی دارد و مردم شهر از او به عنوان شیطان یاد می كند. اما آقای اسمال او را به عنوان تاریخ می شناسد و او را پلی میان گذشته و حال می داند اما علت حضور و ماندن او را نمی داند و همین دلیلی است كه به او مشكوك باشند.
اما توماس، شخصیت اصلی داستان كه در ارتباطات اجتماعی ضعیف بوده و فكر می كند در موقعیت جدید می تواند دوستانی پیدا كند در روز اول حضور در خانه با كودكانی آشنا می شود. اما نه تنها موفق به برقراری ارتباط با آنها نمی شود بلكه به یكی از تونل های مخفی سقوط می كند و وحشت و تنهایی بیشتری را احساس می كند و از طرفی دیگر پدر را غرق در تاریخ و هر آنچه به این موضوع مربوط می شود می بیند و با خود فكر می كند: دلم می خواهد تاریخ بمیرد. چرا بابا تاریخ را با هر چیزی قاطی می كند و تفكرات دیگری كه او نسبت به پدر دارد نشان از تفاوت های فكری او با پدر است و اشاره ای دارد بر تفاوت نسل در سلیقه و نظرات متعدد. اما توماس در كنار پدر در جست وجوی یافتن نشانه ها است.
آنها با اخطارهای گوناگون مواجه اند كه باید به دقت رمزگشایی شود آنها با صلیب یونانی، راه های جدید تونل ها و پیدا كردن خرابكاری های دائمی روبه رو هستند. در حقیقت همیلتون نسل گذشته را معتقد به تاریخ و نگاه نسل امروز را به گونه ای متفاوت از آنها نشان می دهد و در انتها این آقای اسمال است كه به جای پلوتو قرار می گیرد و می گوید سال ها باید كار كند.
پشت همان میز می نشیند، همان ردا را روی شانه می اندازد و همه چیز به گونه ای تكرار می شود، مانند همان تكرار تاریخ. اما پایان داستان با توجه به كل آن به گونه ای دیگر رقم می خورد. آن وهم و ترس ابتدای داستان تا نیمه پایانی رنگ می بازد و با شناخت شخصیت ها از موقعیت شان و آشنایی با افراد و محل سكونت مسیر دیگری طی می شود و وجه غالب داستان دیگر ژانر وحشت نیست بلكه به سمت واقعیت ها و كشف آن پیش می رود و تكیه دارد. خانواده اسمال كه با حضور در خانه به بسیاری از رموز پی برده اند اكنون به آرامش رسیده اند و هر یك به كاری مشغول اند. پدر سخت در تاریخ و كتاب های دریر غرق است و توماس كه شاهد كارهای او است در انتظار است. او از انتظار اصلا ناراحت نیست. نه آن روز و نه روزهای دیگر. آنها سال ها وقت دارند....
هیربد كهن
ویرجینیا همیلتون
ترجمه: ژاله نویسی
انتشارات قدیانی
تعداد: ۳۳۰۰ نسخه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید