جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


فارغ از بار سنگین گذشته


فارغ از بار سنگین گذشته
● نگاهی گذرا به کتاب «گذران روز» (پانزده‌ داستان از نویسندگان امروز آلمان)
گردآوردی و ترجمه‌ی مجموعه‌داستان‌های گزیده در ادبیات داستانی ما سابقه‌ی بیش از پنجاه ساله دارد؛ به‌گمانم «صادق هدایت» اولین کسی باشد که دست به ترجمه و انتشار چنین مجموعه‌داستانی زد (ن. ک به مجموعه‌ی «دیوار») و چند سالی بعد «ابراهیم گلستان» با انتشار مجموعه‌‌ی «کشتی‌شکسته‌ها» (چاپ اول ۱۳۳۲) که شامل داستان‌هایی از آنتون چخوف، همینگوی، فاکنر و ... بود از پیشگامان انتشار داستان‌های انتخاب‌شده از نویسندگان مختلف و با سبک کار متفاوت شد.
تقریبن از اوایل دهه‌ی هفتاد و با رونق نسبی چاپ و نشر کتاب در عرصه‌ی ادبیات داستانی (و به‌خصوص کتاب‌های ترجمه‌شده)، اقبال مخاطبان و به‌ تبع آن مترجمان و ناشران به مجموعه‌داستان‌هایی که شامل چند داستان برگزیده از چند نویسنده بودند افزایش یافت؛ طی این سال‌ها ده‌ها مجموعه‌ی این‌چنینی منتشر شده و هم‌چنان می‌شود؛ در بیش‌تر این مجموعه‌ها، قدرت و جنبه‌ی لذت‌بخشی داستان‌ها توامان از اهمیت برخوردار هستند و مترجمان سعی می‌کنند با انتخاب گلچینی از داستان‌های نویسنده‌های مختلف مجموعه‌ای خواندنی‌ منتشر کنند.
نشر «ماهی» اخیرن دو کتاب این‌چنینی را با طراحی و شکل و شمایل زیبا منتشر کرده که «گذران روز» (پانزده‌ داستان از نویسندگان امروز آلمان) با ترجمه‌ی محمود حسینی‌زاد یکی از آن‌هاست و «خوبی خدا» (نه‌داستان از نویسندگان امروز امریکا) با ترجمه‌ی «امیرمهدی حقیقت» دیگری؛ برتری این دو مجموعه‌داستان نسبت به مجموعه‌های گزیده‌ی دیگر این است که آثاری از نویسنده‌های نسل مشخصی از یک کشور خاص را در بر دارند و به‌همین‌خاطر می‌توانند دورنمایی از ادبیات داستانی معاصر این کشورها ترسیم کنند.
چهار نویسنده‌ای که داستان‌های آن‌ها در «گذران روز» ترجمه و منتشر شده این‌ها هستند: یودیت هرمان (متولد ۱۹۷۰)، اینگو شولتسه (م ۱۹۶۲)، زیبیله برگ (م ۱۹۶۲) و یولیا فرانک (م ۱۹۷۰).
چهار نویسنده‌ی جوان از نسل جدید نویسندگان آلمان که هیچ‌کدام تجربه‌ی «جنگ» و زندگی در آلمان هیتلری را ندارند و مهم‌ترین واقعه‌ی سیاسی دورانشان فروپاشی دیوار برلین و اتحاد آلمان دوپاره است. برای ما مخاطبان فارسی‌زبان که ادبیات آلمان را در پیوند عمیق با جنگ می‌شناسیم و در آثاری که از هاینریش بل، گونتر گراس و دیگران خوانده‌ایم مدام با این پدیده در ارتباط بوده‌ایم جالب است که برای اولین‌بار با نسل جدیدی از نویسندگان آلمان آشنا می‌شویم که در آثارشان خبری از جنگ و تبعات آن نیست.
به‌قول مترجم کتاب : «این نسل دیگر سعی ندارد تا به سبک و سیاق نویسندگان نسل قبل از خود، با نوشتن، بار سنگین گذشته را، باری را که نازی‌ها بر دوش ملت آلمان گذاشتند، کم کند»؛ دستمایه‌ی بیش‌تر داستان‌های «گذران روز»، عشق، تنهایی و به‌تبع آن نیاز به برقراری رابطه است و هر کدام از این چهار نویسنده به شیوه‌ی خود به این موضوعات پرداخته‌اند.
نویسنده‌های داستان‌های این مجموعه در یک سطح نیستند اما یک مشخصه‌ی مشترک دارند؛ آن‌ها ساده می‌نویسند و در هیچ‌کدام از داستان‌های کتاب خبری از بازی‌های فرمی نیست. در داستان‌های مجموعه‌ی «خوبی خدا» (که به آن اشاره کردم) هم با موضوع مشابهی مواجه هستیم که شاید در نگاه اول چندان بااهمیت نباشد اما توجه ما را به این نکته جلب می‌کند که ادبیات روز دنیا به سمت ساده‌نویسی (و نه مبتذل‌نویسی) پیش می‌رود و در داستان‌های نویسندگان نسل جدید اکثر کشورها دیگر از پیچیده‌نویسی و فرم‌گرایی صرف (که ادبیات داستانی معاصر ما هنوز دچار آن است) خبری نیست.
به‌عقیده‌‌ی من داستان‌های «یولیا فرانک» و «یودیت هرمان» یک سر و گردن بالاتر از نوشته‌های «اینگو شولتسه» و به‌خصوص «زیبیله برگ» (که ضعیف‌ترین داستان‌های کتاب متعلق به اوست) هستند. مترجم کتاب در مقدمه نقل کرده است که او را بزرگ‌ترین نویسنده‌ی معاصر آلمان می‌دانند اما همان‌طور که اشاره کردم حتا در خود این کتاب داستان‌های دو نویسنده‌ی دیگر از نوشته‌های او بهتر هستند و به‌نظر می‌رسد عنوان «بزرگ‌ترین نویسنده‌ی معاصر آلمان» کمی اغراق‌آمیر باشد.
هر سه داستان یولیا فرانک یعنی «کیک تخم‌مرغی»، «در قطار» و «دوست خانوادگی» داستان‌هایی قوی هستند؛ به‌خصوص داستان «دوست خانوادگی» که «فرانک» در آن با انتخاب راوی کودک به‌طور غیرمستقیم یک عشق ممنوع را روایت می‌کند؛ در واقع شخصیت‌های «یولیا فرانک» در جستجوی آرامش به عشق پناه می‌برند اما یا آن‌را نمی‌یابند (مثل دختر راوی داستان «در قطار») و یا می‌یابند اما نمی‌توانند از آن لذت ببرند (مثل مرد داستان «کیک تخم‌مرغی» که می‌میرد یا زن داستان «دوست خانوادگی» که عشق را مخفی از شوهر و در دیدارهای گاه‌وبیگاه با تورستن جست‌وجو می‌کند).
سه داستانی که از «یودیت هرمان» در این مجموعه آمده این‌ها هستند: «سونیا» و «خانه‌ی ییلاقی، بعدن» و «پایان چیزی»؛ «سونیا» شاید قوی‌تر داستان «هرمان» در این کتاب و یکی از بهترین داستان‌های مجموعه باشد؛ راوی داستان که مردی تنهاست با یک عشق غیرمنتظره روبروست که هرچند خودش منکر آن است، اما سرمی‌رسد و زندگی او را با حس «سرگشتگی» می‌آمیزد. او «وره‌نا» را دارد که زیبا و کامل است اما «سونیا» که هیچ‌کدام از این‌ها را ندارد به‌سرعت در زندگی او جا می‌گیرد.
همین تقابل نابرابر است که داستان را خواندنی کرده است. مترجم نوشته است که «اینگو شولتسه» از همینگوی و کارور و داستان‌های امریکایی متاثر است اما من چندان ردپایی از این نویسندگان در آثار او ندیدم؛ در عوض به‌نظرم رسید که به‌خصوص شروع اکثر داستان‌های او رنگ و بویی از داستان‌های کوتاه چخوف دارد؛ «آناتولی و ایرینا» از داستان‌های خوب اوست که پایانی ضربه‌زننده دارد؛ زن و شوهر داستان در کمال خونسردی و با غافل‌گیری خواننده خیلی راحت برای آرمانشان دخترک اسلحه‌فروشی را می‌کشند و دوباره انگار که هیچ اتفاق نیفتاده به قدم‌زدن عاشقانه‌شان ادامه می‌دهند.
همان‌طور که گفتم «زیبیله برگ» ضعیف‌ترین نویسنده‌ی این مجموعه است؛ در هر سه داستان او راوی‌ها مرد هستند (در حالی که خود نویسنده زن است) و شاید یکی از دلایل ضعف داستان‌هایش هم همین باشد. به‌گمانم در ادبیات دنیا به‌ندرت نمونه‌ای می‌توان یافت که راوی داستان جنسیتی مخالف جنسیت نویسنده داشته باشد و داستان یا رمان نویسنده، نوشته‌ای درخور از کار درآمده باشد. «پشت سرش» داستانی طولانی از «زیبیله برگ» است که اظهارنظرهای فلسفی خارج از چارچوب داستان و ریتم کندی که دارد خواننده را آزار می‌دهد.
«گذران روز»، ۱۵۷ صفحه و نشر ماهی آن‌را منتشر کرده است.
حسین جاوید
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید