جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


ما هم میهمانیم


ما هم میهمانیم
به نظر می رسد در عصری زندگی می كنیم كه حرف، مفاهیم و احساسات گفته شده است و باز به نظر می آید كه چیز زیادی نمی توانیم به حافظه و خرد جمعی مان اضافه كنیم. اما هستند آثاری كه در حوزه ادبیات داستانی هنوز به كشف پدیده هایی نو پرداخته و به لحاظ فرم حرف های زیادی برای گفتن دارند.
این آثار می توانند در یك بررسی تحلیلی در راستای آثار همزمان یا قبل از خود قرار گرفته و به طریقی به تكمیل تجربه های پیش از خود بپردازند.رمان «سرخی تو از من» نوشته «سپیده شاملو» به زعم نگارنده این سطور می تواند در زمره این آثار قلمداد شود. از همین آغاز هم بگویم كه واژه «رمان» را بیهوده یا از سر عادت به كار نبرده ام، چرا كه «رمان» هم مانند تمام پدیده های دوروبرمان تعریفی دارد و من بر قیاس همان تعریف «سرخی تو از من» را می دانم.متن «سپیده شاملو» بی شك خاستگاهی شهری داشته - هر چند كه طبق تعریف جامعه شناسان و فیلسوفان كلان شهری به نام تهران تعاریف دقیق شهری را به معنای غربی اش ندارد - و این یعنی ما امكان بروز و ظهور آدم ها و صداها را در یك بستر مكانی واحد در ظرف زمانی محدود (چیزی نزدیك دو ماه و چند روز) در بستر روایی كار داریم.
در واقع خالق این اثر از همان صفحات نخستین عزم جزم می كند تا بر تعداد و تنوع كاراكترهایش آرام آرام افزوده و ما را درگیر هسته اصلی روایت كند. ما در بخش های اولیه پس از آشنایی با مكان و زمان داستانی (یعنی شهر تهران در شب چهارشنبه سوری) با نگار آشنا می شویم. زنی طلاق گرفته و تنها، ساكن آپارتمانی كه پیش از او مأوای دختری به نام فرزانه بوده است؛ دختری كه از نظرگاه نگار زندگی عجیب و غریبی داشته و چند بخش جلوتر درمی یابیم او خودش را از بالای برج میلاد به پایین پرت كرده است.
نگار به شیوه تمام كاراكترهای سودایی و چندوجهی (كاراكتر تیپیك جوامع شهری) غرق دنیای ذهنی خود، میان گذشته و آینده در غلیان و سیلان است. او به زحمت می تواند بر سلسله افكار خود لگامی زده و درباره اتفاقات رخ داده پیرامون خودش موضع مشخصی بگیرد. (این بخش ها جهت ارائه از تكنیك تداعی آزاد معانی استفاده برده است.) به عنوان نمونه زمانی كه از طریق برادر شوهر سابقش متوجه می شود كه بهروز در بیمارستان بستری شده است مانند آدم های سرگردان میان خواب و بیداری راهی دیدار پدر تك فرزندش، فرهاد، می شود. البته نگار در مقام یك مادر هم تكلیف اش با فرهاد روشن نیست.
ما گاه رگه هایی از احساسات مادرانه را در او بازشناخته و باز به دلیل عدم ثبات درونی به این بارقه ها بی اعتماد شده و شاید گاهی در دل به بهروز و خانواده اش حق بدهیم كه فرهاد را از زندگی دائم با مادرش منع كرده اند. چگونه می شود به زنی نیمه هشیار، بدخواب، بی اشتها و پریشان فكر به عنوان مادر تكیه كرد؟ آیا نگار در پس خیره شدن های مدام به برج میلاد خیالی در سر می پروراند ؟ تكیه نویسنده بر برج میلاد به عنوان المان اصلی تهران به چه معنا است؟ چرا او شب چهارشنبه سوری را به عنوان سكوی پرش رمان انتخاب كرده است؟
● «سرخی تو از من» ضیافتی چیده شده روی دوش آدم ها
با اندكی تخیل و اغماض شاید بشود رمان مورد نظر این مقال را به لحاظ هندسی یا بصری به میزی بزرگ، چیده شده میان ذهن مان تشبیه كنیم. این تصویر از آنجا به ذهن متبادر می شود كه در ابتدای اثر، نگار برای ورود به سال جدید سفره هفت سین اش را با آدابی بسیار بر سر میزی پهن می كند كه در سوی دیگرش حضور چشمی یا دستی غایب است. این غایب بزرگ از نظر ما می تواند بهروز همسر سابقش یا غریبه ای باشد كه از او به نام «یارو» یاد می كند. ما در سایه این تصویر با دغدغه های نگار در ارتباط با رنگ ها آشنا می شویم و از پس تشخیص این رنگ ها می توانیم به روانشناختی كاراكتر خلق شده توسط «سپیده شاملو» آشنا شویم. و پس از آشنایی نسبی با نگار به كاراكتر دیگری به نام لیلا برمی خوریم. زنی با دل مشغولی های آشنای یك روانشناس.
ما می توانیم پیش خود پس از خواندن بخش های ابتدایی مربوط به لیلا فكر كنیم قرار است لیلا و نگار به طریقی یا به واسطه ای با هم آشنا شوند و هنگامی كه این پیش بینی به حقیقت می پیوندد چندان شگفت زده نمی شویم. اما چگونه زنی جوان و روان نژند می تواند به روانشناس تقریباً همه چیزدان قصه وصل شود؟ پاسخ چندان دشوار نمی نماید وقتی می فهمیم لیلا درگیر خودكشی مرموز فرزانه است. در واقع فرزانه پلی است كه دو پایه اصلی یا دو شخصیت اصلی روایت را به هم رسانده و مرگش سبب ساز ارتباطی می شود كه می تواند زندگی هر دو نفر را تحت تاثیر قرار دهد. حال ترسیم باقی پایه های این میز بزرگ كه بر آن ضیافتی از هر نوع آدمی برپا است، دیگر دشوار نیست.
چرا كه ما به واسطه حضور لیلا با داریوش همسرش و دكتر مهرتاش همكارش آشنا می شویم. مردهایی كه هر كدامشان به دلیلی بر زندگی روزمره و حرفه ای لیلا اثرگذارند. داریوش تیپ آشنای شوهر زن موفق است. او سر در لاك كاری خود فرو برده و به نظر می رسد با زنی به نام مهناز كه از دوستان قدیمی خانوادگی است سروسری دارد. ما از این ارتباط زیرجلكی چیز زیادی نه می بینیم و نه از زبان كاراكترهای اثر چیز زیادی از آن می شنویم ولی جای گمانه زنی را برای خود محفوظ داشته، بی توجه به فرجام رابطه نیستیم.
از سویی دیگر ما آرام آرام شاهد حضور مردی در زندگی نگار هستیم. ما از مرد میانسال وارد شده به زندگی یا قصه نگار چیز زیادی نمی دانیم. اما مانند خود نگار نمی توانیم به او اعتماد كنیم. چرا كه ما از نظر گاه نگار او را در ابتدا بدون چهره و بدون صدا تجربه كرده و از اقامت های گاه و بی گاه او در محل زندگی نگار هم شگفت زده ایم، هم نگران و آشفته.
آیا دلیل قانع كننده ای برای نگرانی های مدام ما برای نگار وجود دارد؟ آیا اساساً خطری می تواند در كمین كاراكتری مانند نگار باشد؟پاسخ این دست سئوالات را بی تردید باید از ذهن لیلایی جست وجو كرد كه به نظر می رسد كلید حل معماهای زندگی خودش و دیگران را در دست دارد. كلیدی كه هرگاه بخواهد و فقط دلش بخواهد در قفل راز و رمز های درونی بیماران و افراد منتسب به خود انداخته و به قدر لزوم به ذهن آن شخصیت ها نور می تاباند.
ما چندان از فرزانه بیشتر از آنچه لیلا می داند نمی توانیم بدانیم و حتی امكان گمانه زنی های مطولی هم نداریم. در حقیقت «سپیده شاملو» به عنوان خالق متن به شكل كاملاً از پیش تنظیم شده ای پس پشت لیلا پنهان شده و سكان روابط انسانی حاكم بر اثر را به دست او سپرده است. لیلا پایه اصلی ضیافتی است كه همگی ما به دور آن نشسته ایم. او در نقش منشاء آگاهی ظاهر شده و به شیوه تمام آگاهان در عین روشن بینی و وجود خرد انتقادی از وجود پاشنه آشیلی در گذشته خود رنج می برد.
لیلا به خوبی می داند تمام كنش ها و واكنش های نگار و فرزانه و نازنین و داریوش و دكتر مهرتاش ریشه در پس زمینه های خانوادگی و اجتماعی دارد و بر همین اساس به شكلی تقریباً بی رحمانه روز به روز بر دایره حكمرانی خود می افزاید و سعی می كند پیشینه خود را از چشم اطرافیان پنهان نگه داشته، به رشد و پویایی آدم های پیرامونش كمك كند. به عنوان نمونه نزدیك ترین كسان او یعنی دختر و همسرش از هویت واقعی زنانی كه او در خانه ویلایی خود اسكان داده بی خبرند. حتی او هنگامی كه هویت این زنان را برای دكتر مهرتاش فاش می كند به او سفارش می كند مسئله را شبیه رازی سر به مهر بداند.
همچنین وقتی لیلا به نگار قول می دهد كه روزی سرگذشت خود را برای او تعریف كند ما نمی توانیم باورش كنیم و هنگامی كه تن به آشكار ساختن چهره واقعی هما و دایه و پدربزرگ خود می دهد حتی می توانیم به صدق گفتارش شك كنیم. (هرچند فكر می كنم نویسنده می توانست كاراكتر لیلا را اندكی پیچیده تر و در عین حال ملموس تر و زمینی تر خلق كند، تا از این صورت قهرمانی فعلی جدا شده و مآلاً سایر اتفاقات بسامان رسیده اثر نیز با درصدی خطا و احتمال به پیش رفته و به ذهن متخیل خواننده مشتاق خوراك كافی برای ادامه منطقی متن در خلوت داده می شد.)بخش اعترافات لیلا بی تردید یكی از اثرگذار ترین بخش ها (در عین كوتاهی) است. ما انگیزه های اصلی او را از منظری رفتار شناسانه درك كرده، به او حق می دهیم در زندگی با داریوش احساس ناامنی كند و نیز احساس هراس كند از زبان حقیقت گوی نازنین. او زنی است كه در گذشته نتوانسته به هیچ كس اعتماد كند. هرچه دارد خودش ساخته است و به نوعی تداعی گر جدال تك نفره نگار با خانواده اش در اشلی دیگر است.
● نقطه ثقل روابط انسانی كجا ست
آیا می توان فرزانه را پس از پایان روایت به شكلی ملموس به یاد آورد؟ از فرزانه در ذهن ما چه شكلی باقی مانده؟ آیا می شود فرزانه را به قطره آبی تشبیه كنیم كه در دریایی به نام تهران از ارتفاعی بلند چكیده و محو شده است؟ فرزانه بر كجای ضیافت طراحی شده «سپیده شاملو» می تواند قرار گیرد؟حضور فرزانه در این اثر شاید در ابتدا در مظان تردیدی جدی قرار گیرد. چرا كه او بهانه روایت وصل دو كاراكتر اصلی اثر یعنی لیلا و نگار است.
در واقع فرزانه بیشتر یك نام است. نامی كه حول آن اتفاقات و آدم ها و فضای داستانی ساخته می شود. ما حتی تهران را در این اثر می توانیم به عنوان یكی از شخصیت های فرعی كار در نظر آورده و فرزانه را به واسطه تهران تعریف كنیم. اساساً نویسنده تقریباً بین نام فرزانه و سایر عناصر اصلی كار خود ارتباطی جدی برقرار كرده است. فرزانه می تواند برای شهری مانند تهران قطره ای باشد نامفهوم، نیست شده و یا حتی از ابتدا نبوده و از طرف دیگر می تواند تداعی كننده گذشته پرپیچ و خم و پرتعرضی باشد كه همواره از آن فرار كرده است. فراری كه به نظر می رسد دیگر انجام پذیر نیست چون لیلایی ظهور كرده با نوری در دست و می خواهد به تمام گوشه كنارهای ذهن آشفته اش سرك بكشد.اما فرزانه برای لیلا چه می تواند باشد؟
شاید فرزانه این اثر و فرزانه های تكثیر شده در اطراف لیلا انگیزه های زیستن آدمی را می سازند كه با وجود بهره مندی از پایگاهی به نام خانواده، از خلایی عمیق رنج می برد. این فرزانه ها هستند كه به لیلا می آموزند كه حتی به راحتی نمی توان دل به عشق دكتر مهرتاش سپرد و یا بی دلیل كنار داریوش احساس خوشبختی كرد. حتی نمی شود فكر كرد تنها فرزند و ثمره زندگی ظرفیت پذیرش مسائل مادری را دارد كه در كار خویش به نوعی مستحیل شده است.
رمان «سرخی تو از من» را می توان بیش از هر چیز دیگری ایرانی دانست. نه صرفاً به دلیل استفاده از روز هایی مانند چهارشنبه سوری یا سیزده بدر. بلكه به دلیل خلق شان به واسطه آدم ها؛ آدم هایی كه هر یك رنگی دارند و شكلی و وقتی بهشان نزدیك شوی در ذائقه فكری ات به طعمی گاه آشنا یا غریب بدل می شوند و تو می توانی خیال كنی جایی نگاری یا متینی، فرزانه ای یا نازنینی را دیده ای. «سپیده شاملو» توانسته است با استوار كردن كاراكترهایش بر فضای تهران روابط انسانی پیچیده حاكم بر این شهر را به نقد كشیده و از من و توی خواننده بخواهد به آدم ها به شكل توده خمیری بی شكل نگاه نكنیم. سعی كنیم آهسته آهسته لایه های پیدا و ناپیدای ذهن آدمی را كشف كنیم كه كنار دستمان زندگی می كند و ممكن است هر لحظه از فراز برجی كه لزوماً نامش هم نباید میلاد باشد سقوط كند. برجی كه در ذهن ما سابقه ای به قدمت تاریخ مان دارد و برجی به نام فرزانه كه دیگر چه بخواهیم و چه نخواهیم با ماست. در ماست و گاه بی دلیل صدای مان می زند.
سپیده شاملو
ناشر مركز-۱۳۸۵
تعداد: ۲۰۰۰
لادن نیكنام
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید