جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


دومین خط


دومین خط
● یادداشتی بر مجموعه داستان «چوب خط» نوشته محسن فرجی
وقتی رقت‌‌انگیز بودن و فلاكت را شرح می‌‌دهی و می‌‌خواهی خواننده هم در این مورد احساس دلسوزی كند، سعی كن بعضی چیزها از آن چه هستند دلسردكننده‌‌تر باشند. این گونه یك پی‌‌‌زمینه از چیزهای غمناك در تضاد با چیزهای بسیار واضح و تار خواهی داشت-در اینصورت در همان حال كه تو افسوس و غم را داری شرح می‌دهی؛ شخصیتهای داستان تو می‌گریند.(از نامه چخوف به لیدا آویلوا)
کتاب دوم محسن فرجی، ۵ سال پس از چاپ اولین مجموعه داستانش – یازده دعای بی استجابت- روانه بازار شد. اگر قرار بود درباره نویسنده کتاب در آن زمان اظهار نظر کنم، می گفتم: «محسن فرجی داستان نویس خوبی نیست و احتمالاً هیچ وقت هم نشود.» امروز خوشحالم که به خاطر پاره ای ملاحظات این سخنان را نه بر زبان آوردم و نه جایی نوشتم. امیدوارم چنین ملاحظاتی همواره، به همراه هر نقد نویس تازه کاری چون من باشد تا با نقد خانمان برانداز، تزلزلی (ولو اندک) در هیچ اراده ی خلاقی وارد نسازد و باز امیدوارم هیچ نویسنده ی دانایی کلیه نقدهای مثبت و منفی ای که درباره آثارش صادر می شوند را آن قدرها جدی نگیرد و مطلق نپندارد.
«چوب خط» -دومین مجموعه فرجی- تا آن جا که از خصوصیات کتاب اول فاصله گرفته توانسته موفق عمل کند و آن جا که آن خصوصیات را دنبال کرده هم چنان خواننده را مأیوس کرده است. این حرف اگر چه ممکن است پذیرفته شود اما آن قدر کلی است که به هیچ وجه نمی تواند برای کسی از جمله نویسنده، راه گشا باشد. حتی این که بگوییم «محسن فرجی آدمی احساسی است و این لطمه به کارش زده است»، نیز دردی دوا نمی کند مگر این که نشانه های این احساسی بودن را در کارش رد یابی و علل مشکل سازی این فوران احساسی را واضح تر تبیین کنیم.
بزرگ‌ترین مشکل فرجی در داستان نویسی غایت اندیشی او است آن چنان که برخلاف تمام تلاشش برای پنهان کردن مقصود، و دور شدن از شعار، یک «می‌خواستم بگم که...» به صورت نا گفته در اثرش دیده می‌شود و همین نکته است که فرجی را به عنوان یک انسان احساساتی معرفی می‌کند. در واقع نویسنده تکلیفش را با آدم‌ها و وقایع‌ای که برایشان اتفاق می‌افتد؛ خیلی قبل از این که داستان نوشته شود روشن کرده است برای همین می‌توان بر روی داستان‌هایش براحتی مهر زد. مهر ادبیات ضد جنگ یا .... همان طور که بر قسمی دیگر از ادبیات مهر زده می شود مثل ادبیات مقاومت و..... . برای نمونه می توان به داستان «می گویم عیب ندارد» اشاره کرد. در این داستان دختری از روی فقر یا پریشانی حواس (یا هردو) به خانه مردی می رود و نویسنده با سخنان پراکنده ای که در دهان دختر می گذارد علت حضور و خودفروشی احتمالی دختر را، جنگ معرفی می کند. هر چند، در این داستان و داستان های مشابه به هیچ وجه به شکل آشکار موضع گیری نشده، اما فرجی چندان نتوانسته با مهارت آن را به خورد اثر بدهد. از این رو این پنهان کاری تا حدی تصنعی جلوه می کند.
لطیفه ای سر زبان ها است که درآن شخصی از دیگران می پرسد: « ان چیه که پوستش زرده و داخلش موزه؟»
گاه شگرد پنهان سازی درون مایه در آثار فرجی شباهتی به این معمای با مزه دارد. البته داستان هایی مثل «انجیرها مال همسایه است» هم در این مجموعه وجود دارند که توانسته اند تا حدود زیادی از چنین آسیب هایی در امان باشند.
به نظر می رسد فرجی با توجه به روحیه ی نوشتاریش، راه را درست برعکس می رود. یعنی به جای این که عنصر روایت و قصه گویی را بیش تر وارد داستان هایش کند سعی دارد از آن فاصله بگیرد و به برش ها و فلاش هایی از زندگی آدم ها اکتفا کند. یعنی شیوه ای که مستلزم ظرافت و زیرکی ای است که مهار احساسات در آن از اهمیت بالایی برخوردار است . مطمئناً اگر دغدغه های انسانی در فرجی درونی شده باشد(که شده)، روایت صرف حکایت شنگول و منگول نیز باز تابی روشن از انگیزهای ذهنی او را دربر خواهد داشت و دیگر نیازی نخواهد بود با وسواس وترفند آن ها را از زبان شخصیت ها بیان کند.
یکی از برتری های «چوب خط» نسبت به مجموعه داستان قبلی اش نثر شسته رفته تر و ظریف تر آن است آن چنان که اگر خود داستان هم برای خواننده جذاب نباشد حداقل موجب آزار او هم نمی شود و خواندنش تا به آخر راحت انجام می گیرد.
در این مجموعه، داستان هایی که از نظر درون مایه به هم نزدیک ترند توانسته اند از نظر احساسی مکمل یک دیگر باشند و خواننده را بیشتر به دنبال خود بکشند. خواننده در می یابد اسامی مشترک شخصیت های متفاوت در داستان های مختلف از سر اتفاق نبوده است و حتماً نخی نامرئی آن ها را به هم وصل کرده است. این جا است می توان تأسف خورد که چرا بعضی از داستان های کتاب مانند «روزگار دوزخی آقای درچه پیاز» (که برخلاف نظر نویسنده چندان هم بامزه نیست) در مجموعه ای دیگر و در گروهی دیگر به چاپ نرسیده است.
اگر قرار باشد امروز درباره فرجی نظر بدهم می گویم: او نویسنده خوبی است و حتماً نویسنده بهتری خواهد شد. البته امیدوارم مثل دفعه ی گذشته اشتباه نکرده باشم!
بهنام ناصح
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید