شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زمانه عوض شده است


زمانه عوض شده است
● تمام مردان رئیس جمهوری؛ ۳۰ سال بعد
۳۰سال از اكران اولیه تمام مردان رئیس جمهور فیلم ماندگار آلن جی پاكولا می گذرد و با مرور دوباره آن بیشتر به ماندگاری آن پی می بریم.
این فیلم كه درباره كوشش دو روزنامه نگار معروف آمریكایی و نویسندگان واشنگتن پست یعنی باب وودوارد و كارل برنشتاین برای افشای ماجرای واترگیت و ترسیم یكی از بزرگترین رسوایی های سیاسی آمریكا است، در سكانس آغازین خود صحنه ای خاص را در بردارد. در این صحنه صدای یك ماشین تایپ و كوبیده شدن انگشتان دست بر روی آن به گونه ای شنیده می شود كه انگار صدای شلیك گلوله می آید. مهمتر آن كه ۳۰ سال بعد، آن صداها كه به واقع حاصل كار دو روزنامه نگار مذكور است، طنینی بیش از گذشته دارد.
امروز هم جنجال ها و رسوایی هایی از این دست در صحنه های مختلف سیاسی آمریكا زیاد دیده می شود، ولی آنچه در «تمام مردان رئیس جمهوری» مشاهده می شود، فراتر از هر رخداد مشابهی نشانگر یك زمان خاص از دست رفته است. زمان و دوره ای كه روزنامه نگاران در غرب می توانستند یك قهرمان تلقی شوند واجتماع و جامعه را عوض كنند و به طرز عمیقی خط دهنده باشند.
وود وارد و برنشتاین كه در فیلم پاكولا نقش هایشان توسط رابرت ردفورد و داستین هافمن بازی شده است. دو خبرنگار تیز و مجرب بودند و در كار خود چنان مهارتی داشتند كه توانستند یكی از بزرگترین افتضاحات و رسوایی های سیاسی آمریكا را به شكل لازم و كامل به تصویر بكشند و آن را برای میلیون ها تن قابل كشف و لمس كنند.
رابرت ردفورد در اواخر بهار سال ۲۰۰۶ می گوید: «واقعاً كار مهیجی بود و همگی حس می كردیم كه خطری جدی در صحنه برای ما وجود دارد. كار پاكولا از همه جالب تر بود. او در سكانس های مختلف طوری از ماشین تایپ، تلفن و خودكار استفاده می كرد كه انگار یك سلاح بودند. صدای آنها و كاركردشان حالت نوعی اسلحه را داشت كه انگار با ریچارد نیكسون اعلام جنگ می داد.»
پاكولا چند سال پیش در یك تصادف غریب رانندگی درگذشت، ولی ردفورد در ۶۹ سالگی تردیدی ندارد كه آن فیلم از نقاط اوج كارش و از موارد به یادماندگی در زندگی هنری او بوده است. او البته در فیلم های سیاسی و روشنگرانه دیگری مثل «كاندیدا» و «۳ روز كندور» هم بازی كرده، اما «تمام مردان رئیس جمهور» چیز دیگری است و بدل به یك «كالت كلاسیك» شده است.
عرضه مجدد فیلم به صورت نوارهای D.V.D و البته رسیدن سی امین سال اكران عمومی فیلم، كار پاكولا را دوباره در مركز توجهی تازه قرار داده است، بخصوص كه چندی پیش افشا شد منبع اطلاعاتی اصلی وودوارد در راه كشف و ترسیم واترگیت یك مأمور سابق اف. بی. ای به نام دبلیو . مارك. فلت بوده است.
هر چه هست ردفورد وقت دارد به فیلمی كه در خصوص آن احساس غرور می كند، از نو بیندیشد و به این هم ببالد كه اگر او مشاركت و اقدام نمی كرد، شاید كلاً آن فیلم ساخته نمی شد و اگر بگوییم وی بیشترین سهم را در این ارتباط داشته است، بیراه نگفته ایم. ردفورد كه بعداً خودش كارگردان شد و كارهای تأیید شده ای چون «مردم عادی» (۱۹۸۰)، «جنگهای مزرعه لوبیای میلاگرو» (۸۷)، «مسابقه نمایشی» (۹۴) و «زمزمه كننده اسب ها» (۹۹) را ساخته است، سالها كوشید تا مجوز و امكان ساخت «تمام مردان رئیس جمهوری» را بگیرد و مقدمات آن را جور كند. او در این راستا با برنشتاین و وودوارد تماس گرفت و آن زمانی بود كه این دو خبرنگار در حال نوشتن كتابی درباره ماجرای ریچارد نیكسون و رسوایی وی بودند و همین نام (تمام مردان رئیس جمهوری) را هم برای آن برگزیده بودند. این ایده و پیشنهاد شخص ردفورد بود كه ماجرا از زبان و دیدگاه دو روزنامه نگار فوق بیان و ترسیم شود. حتی وودوارد و برنشتاین هم این را پذیرفتند و به جای بیان یك ماجرای كلی به چیزی پرداختند كه خودشان آن را بیشتر تجربه كرده باشند و این چنین بود كه قضیه به یك ماجرا و دیدگاه شخصی و به واقع برداشت حقیقی آنها از واترگیت بدل شد.
ردفورد می گوید: «خب، نیكسون اجباراً استعفا داده و رفته بود و جرالد فورد رئیس جمهوری شده بود و ماجرا به قدری رو شده و آشكار بود كه كمتر كسی مایل بود به آن بپردازد. ماجرا در سالهای قبلی به قدری تلخی بر ذهن مردم به جا گذاشته بود كه كمتر كسی دوست داشت مجدداً به آن فكر كند و یا چیزی را در این خصوص بشنود. در نتیجه ما مجبور شدیم كه قصه را برای تهیه كنندگان و حامیان مالی فیلم بشكافیم تا آنها مطمئن شوند كه مسأله تا حدی فراتر از تصورات آنها است و نقبی به دل حقیقت به شمار می آید. از طرف دیگر ما شرح دادیم كه فیلم درباره اهمیت روزنامه نگاری توأم با تحقیق هم هست و می خواهد بگوید كه اگر خبرنگاران جدی و عمیق باشند، می توانند به قلب حقیقت بزنند و هر چیزی را افشا نمایند و آن را وسیله بهبودی روابط اجتماعی قرار دهند.»
پس از آن بود كه پاكولا به عنوان كارگردان فیلم استخدام شد و داستین هافمن نیز به پروژه پیوست و جیسن روباردز هم از راه رسید كه نقش بن برادلی سردبیر روزنامه واشنگتن پست را بازی كرد. همانی را كه به جای نام بردن از دو خبرنگار به طور مجزا و جداگانه، ادغامی از اسامی آنها را به زبان می آورد و در داخل تحریریه داد می زد: «وود اشتاین!» او به خاطر ایفای همان نقش جایزه اسكار نقش دوم مرد را به دست آورد. ردفورد و هافمن هم هفته هایی متمادی را صرف تحقیق درباره رل های محوله كردند تا كاملاً با آن همسو شوند و حتی به دفتر روزنامه واشنگتن پست هم رفتند و چندین و چند روز را در كنار كارمندان و خبرنگاران آنجا گذراندند.
فیلمسازان هم سعی كردند صحنه و محیط حتی المقدور شبیه به حقیقت و چیزی باشد كه وجود داشته است و بنابراین یك نسخه از تحریریه واشنگتن پست را هم ساختند و به واقع آن جا را در داخل استودیو بازسازی كردند. ردفورد ۳ دهه بعد از آن تاریخ می گوید: «دقت و حقیقت گرایی و تكرار كامل آنچه كه واقعاً روی داده بود، هدف ما بود. ما باید نهایت دقت و هوشیاری را به كار می گرفتیم تا آنچه كه به روی پرده می رود، همانی باشد كه واقعاً اتفاق افتاده است. كافی بود ما تا حدی از حقیقت دور بمانیم و در آن صورت می گفتند هالیوود از یك ماجرای جدی برداشتی سطحی و سرسری صورت داده است. ما باید از این قضیه جداً پرهیز می كردیم و حتماً تمامی حقیقت را به تصویر می كشیدیم.»
با این وجود بازی ردفورد و هافمن و تقابل كاراكترهای آنان جالب توجه نشان می دهد و هر دو به بهترین شكل یكدیگر را كامل می كنند و گاه حتی اشاره ای هم بین آنها كافی است تا حرف و نظرخود را به هم انتقال دهند.
آنها حتی دیالوگ ها و حرفهای یكدیگر را هم «حفظ» می كردند تا كاملاً به آن چه در صحنه و در جریان قصه و بین آنان شكل می گیرد، واقف باشند و از هیچ چیز غافل نمانند.
كتابی كه دو خبرنگار فوق نوشتند و سناریوی فیلم براساس آن ساخته شده است، بسیاری از اقدامات و صحبت ها و مذاكرات وودوارد و برنشتاین با افراد مختلف را رو و تشریح می كند. اما مخصوصاً یك كاراكتر را معرفی نمی كند و او همانی است كه بعداً به عنوان خبرچین بزرگ ماجرا توصیف و شناخته شد و چنان كه گفتیم یك مأمور اف.بی. ای به نام دبلیو. مارك فلت بود. ردفورد می گوید از همان زمان او و سایر دست اندركاران فیلم به این نتیجه رسیدند كه بهتر است او را نه به عنوان یك چهره منفی صرف بلكه یك آدم مرموز جلوه گر سازند و این كار در فیلم صورت گرفته است. هر چه بود ایفای نقش این واسطه و خبرچین اف.بی.آی را به هال هالبروك سپردند و همین بازیگر بود كه تا قبل از افشای هویت مارك فلت تنها سیما و هویت این مأمور تلقی می شد و واقعاً به عنوان این آدم و كاراكتر جا افتاده بود. به این ترتیب همان سیمای تیره و بارانی پوش و هیبتی كه معمولاً درمیان غبار بود، چیزی بود كه در درجه اول از كاراكتر این مأمور به جای ماند. او كسی بود كه در یك پاركینگ ظاهر می شود تا اخبار و اطلاعات را به وودوارد و برنشتاین انتقال دهد و به روایت پاكولا پولش را بگیرد.
ردفورد قصد دارد فراتر از این را ببیند و می گوید ماجرای واترگیت شبیه به تمام تلاش هایی است كه دولت جورج دبلیو بوش رئیس جمهوری فعلی آمریكا برای سرپوش گذاشتن بر كجروی های فراوان سیاسی و جنایات متعدد خود انجام داده است و هنوز هم به این كار ادامه می دهد.» ببینید، ماجرایی مثل واترگیت اینك تقریباً هر ماه و حتی هر هفته در آمریكا روی می دهد و شاید فقط قباحت مسأله نسبت به گذشته نزد مردم آمریكا كمتر شده باشد. احتیاجی نیست كه به دنبال آن بروید و مسأله را بزرگ كنید، زیرا به خودی خود بزرگ هست و خبر از تخلف های بسیار و پرشمار در سطح دولتمردان آمریكا و رواج جنایت بین سیاستمداران این كشور می دهد. این اتفاقات به قدری زیاد روی می دهد و چنان پرشمار و تكراری است كه برای عده ای عادی شده است و به همین خاطر است كه برخلاف زمان واترگیت سروصدا نمی كند و پشت پرده می ماند. به واقع دولت بوش كاری را می كند كه حتی نیكسون هم انجام نداده بود.
اگر نیكسون و حزب جمهوریخواه آمریكا در آن سالها (اوایل دهه ۱۹۷۰) متهم به خبرچینی از درون دفاتر حزب دموكرات و جوركردن مقدمات پیروزی حزب خود در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۷۲ از طریق فوق شدند، اینك دولت بوش چنان در صحنه های بین المللی تخلف و جنایت می كند كه به وصف نمی آید.
با اطلاع از چنان موضوع و با تكیه بر چنان برداشتی ردفورد می گوید: «به رغم تمام تشابه های دیروز و امروز به دشواری می توان همان ابزاری را كه ما در آن زمان به وسایل و ملزومات ساخت فیلم خود بدل كردیم، در زمان حاضر نیز مورد استفاده قرار داد. یعنی كاربردها و شكل كار عوض شده است و همین طور باورها. الان ما با یك دنیای كاملاً متفاوت طرف هستیم و با چیزهایی كه هرگز در آن زمان و در موقع ساخت فیلم ما باب و مطرح نبودند.
در آن زمان نه اینترنتی بود و نه وسایلی از این قبیل. وسیله كسب خبر و اطلاعات، تلفن بود و خبری از فاكس و هر وسیله ارتباطی دیگری از این دست نیز نبود و طبعاً نه كامپیوتری داشتیم و نه امكان جای دادن اطلاعات و برداشت هایمان در قالب های از این دست. شاید هم همان مسأله سبب شد كه ماجرای واترگیت سروصدای بیشتری به پا كند و توجه بیشتری را برانگیزد و به هر حال هر چه بود، مختص و منحصر به همان زمان می شد.»
نباید تصور كرد كه دلبستگی پایدار ردفورد به «تمام مردان رئیس جمهوری» نتیجه و محصول بیكاری او است و یا دوری وی از بطن فعالیت های سینمایی سبب ساز این وضعت شده است. برعكس او همچنان فعال است و چندی پیش مدیریت دوره ۲۰۰۶ فستیوال اختصاصی خود یعنی سان دنس را كه مشهورترین و معتبرترین جشنواره سینمای مستقل دنیا است را به پایان رساند و هم اینك در حال تهیه و تنظیم و ساختن چند فیلم به طور همزمان است. یكی فیلمی است به نام «ALOFT» كه در خصوص تعقیب ك عقاب ناب و كمیاب دردل آسمان است. دیگری فیلمی است كه با اقتباس از روی یك كتاب رمان مشهور از بیل برایسون ساخته می شود و نام آن را «قدم زدن در جنگل» گذاشته اند. فیلم دیگری نیز توسط ردفورد دردست تهیه است كه به روابط شغلی و كاری ورزشكاری مطرح به نام جكی رابینسون و برنچ ریكی مدیركل تیم بیسبال بروكلین راجرز می پردازد.
ردفورد با پروژه دیگری هم مرتبط است كه از روی یك كتاب رمان نیل گوردون ساخته می شود و به بحث تبعیض نژادی در دهه ۱۹۶۰ و كارهای رادیكال ها و تندروهای اجتماعی در آمریكا در آن زمان می پردازد و ما در آن افرادی را می بینیم كه سالهایی متمادی به صورت پنهانی و زیرزمینی زندگی می كردند اما به آرامی دریافتند ایده آل هایی كه برایش می جنگیده اند، در زمان حاضر دیگر خریداری ندارد.
تم و نگرش فوق شباهت زیادی به همان چیزی دارد كه در مورد «تمام مردان رئیس جمهوری» روی داده است. به قول ردفورد، زمانه به شكل چشمگیری تغییر یافته است.
منبع : لس آنجلس تایمز ـ مترجم: وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید