جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

سوره مبارکه بلد


سوره مبارکه  بلد
این سوره در مكه نازل شده و دارای ۲۰ آیه می باشد:
"بسم الله الرحمن الرحیم"
لا اقسم بهذا البلد۱ و أنت حل بهذا البلد۲ و والد و ما ولد۳ لقد خلقنا الإنسان فی كبد۴ أیحسب أن لن یقدر علیه أحد۵ یقول أهلكت مالاً لبدا۶ أیحسب أن لم یره أحد۷ ألم نجعل له عینین۸ و لساناً و شفتین۹ وهدیناه النجدین۱۰ فلا اقتحم العقبهٔ۱۱ و ما أدریك ماالعقبهٔ ۱۲ فك رقبهٔ۱۳ أو إطعام فی یوم ذی مسغبهٔ۱۴ یتیماً ذا مقربهٔ۱۵ أو مسكیناً ذا متربهٔ۱۶ ثم كان من الذین آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمهٔ۱۷ اولئك اصحاب المیمنهٔ۱۸ والذین كفروا بآیاتنا هم أصحاب المشئمهٔ۱۹ علیهم نار موصدهٔ۲۰
●محتوای سوره
این سوره در عین كوتاهی، حقایق بزرگی را دربردارد:
۱. در قسمت اول این سوره بعد از ذكر سوگندهای پرمعنایی اشاره به این حقیقت شده كه زندگی انسان در عالم دنیا همواره توام با مشكلات و رنج است. تا از یكسو خود را برای رفتن به جنگ مشكلات آماده سازد و از سوی دیگر انتظار آرامش و آسودگی مطلق را در این جهان از سر بیرون كند، آرامش مطلق تنها در زندگی آخرت امكان پذیر است و بس.
۲. در بخش دیگری از این سوره قسمتی از مهمترین نعمتهای الهی را بر انسان می شمرد و سپس به ناسپاسی او در مقابل این نعمتها اشاره می كند.
۳. در آخرین بخش این سوره مردم را به دو گروه" أصحاب المیمنهٔ" و "أصحاب المشئمهٔ" تقسیم كرده و گوشه ای از صفات اعمال گروه اول(مؤمنان صالح) و سپس سرنوشت آنها را بیان می كند و بعد به نقطه مقابل آنها یعنی كافران و مجرمان و سرنوشت آنها می پردازد.
تعبیر آیات سوره بسیار قاطع و كوبنده، جمله بندیها كوتاه و پرطنین و الفاظ بسیار مؤثر و گویاست و شكل آیات و محتوا نشان می دهد كه این سوره از سوره های"مكی" است.
●تفسیر
▪سوگند به این شهر مقدس:
سنت قرآن در بسیاری از موارد براین است كه بیان حقایق بسیار مهم را با سوگند شروع می كند، سوگندهایی كه خود نیز سبب حركت اندیشه و فكر و عقل انسان است، سوگندهایی كه ارتباط خاصی با همان مطلب مورد نظر دارد. در اینجا نیز برای بیان این واقعیت كه زندگی انسان در دنیا توأم با درد و رنج است از سوگند تازه ای شروع می كند و می فرماید:
لا اقسم بهذالبلد: قسم به این شهرمقدس( شهرمكه)
و أنت حل بهذالبلد: شهری كه تو ساكن آن هستی.
گرچه در این دو آیه، نام"مكه" صریحاً نیامده است، ولی با توجه به مكی بودن سوره از یكسو و اهمیت فوق العاده این شهرمقدس از سوی دیگر، پیداست كه منظور همان مكه است. البته شرافت و عظمت سرزمین مكه ایجاب می كند خداوند به آن سوگند یاد نماید. چرا كه نخستین مركز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده و انبیای بزرگ گرد این خانه طواف كرده اند. ولی جمله " وانت حِلّ بهذا البلد" مطلب تازه ای دربردارد، می گوید:
این شهر بخاطر وجود پرفیض و پربركت تو چنان عظمتی به خود گرفته كه شایسته این سوگند شده است و حقیقت همین است كه ارزش سرزمینها به ارزش انسانهای مقیم در آن است.
و "لا" در آیه اول" لا اقسم بهذا البلد" لام تأكید است. اما برخی از مفسران آن را لاء نفی دانسته و آیه را این چنین تفسیر می كنند:" من به این شهرمقدس سوگند یاد نمی كنم در حالی كه احترام تو را هتك كرده اند و جان و مالت را مباح شمرده اند" و این توبیخ و سرزنش شدیدی است نسبت به كفار قریش كه آنها خود را خادمان حرم مكه می پنداشتند و برای این سرزمین آنچنان احترامی قائل بودند كه حتی اگر قاتل پدرشان در آنجا دیده می شد در امان بود... ولی با این حال چرا تمام این آداب و سنن در مورد پیامبراكرم(ص) زیر پا گذارده شد؟!
سپس می افزاید: و والد و ما ولد: قسم به پدر و فرزندش.
در اینكه منظور از این پدر و فرزند كیست؟ تفسیرهای متعددی ذكر كرده اند. اما آنچه از همه مناسب تر به نظر می رسد اینست كه" منظور از والد: ابراهیم خلیل علیه السلام و از ولد اسماعیل ذبیح است و با توجه به اینكه در آیه قبل به شهرمكه سوگند یاد شده و می دانیم كه ابراهیم و فرزندش بنیانگذار كعبه و شهر مكه بودند. عرب جاهلی نیز برای حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العاده ای قائل بودند و به آنها افتخار می كردند.
سپس در آیه بعد به چیزی می پردازد كه هدف نهایی این سوگندهاست. می فرماید:
لقد خلقنا الإنسان فی كبد: مسلماً ما انسان را در رنج آفریدیم.
واژه" كبد" به معنای رنج و خستگی است. این تعبیر كه آفرینش انسان در سختی و رنج است به ما می فهماند كه رنج و مشقت از هر سو و در تمامی شئون حیات از آغاز پیدایش او تا زمان پیری بر انسان احاطه دارد.
نگاهی به زندگی انبیاء و اولیاء الله نیز نشان می دهد كه زندگی این گلهای سرسبد آفرینش نیز با انواع ناملایمات و دردها قرین بود. هنگامی كه دنیا برای آنها چنین باشد، وضع برای دیگران روشن است.
و اگر افراد یا جوامعی را می بینیم كه به ظاهر درد و رنجی ندارند یا بر اثر نگرش سطحی ماست و لذا وقتی كه نزدیكتر می شویم به عمق درد و رنجهای همین صاحبان زندگی مرفه آشنا می گردیم و یا اینكه برای مدتی محدود است كه قانون كلی جهان را بر هم نمی زند.
سپس می افزاید:
ایحسب ان لن یقدر علیه احد: آیا این انسان گمان می كند كه هیچ كس قادر نیست بر او دست یابد.
اشاره به اینكه آمیختگی زندگی انسان با آن همه درد و رنج دلیل بر این است كه او قدرتی ندارد.
ولی او بر مركب غرور سوار است و هركار خلافی را مرتكب می شود. گوئی خود را در امان می بیند و از قلمرو مجازات الهی بركنار تصور می كند، هنگامی كه به قدرت می رسد تمام احكام الهی را زیرپا می گذارد و مطلقاً خدا را بنده نیست. آیا به راستی چنین می پندارد كه از چنگال مجازات پروردگار رهائی می یابد: چه اشتباه بزرگی!
سپس در ادامه همین سخن می افزاید: یقول اهلكت مالاً لبداً: او می گوید من مال زیادی را تباه كردم.
اشاره به كسانی است كه وقتی به آنها پیشنهاد صرف مال در كار خیری بكنند از روی غرور می گویند: ما بسیار در این راه ها صرف كرده ایم. در حالی كه چیزی برای خدا انفاق نكرده اند و اگر اموالی به این و آن داده اند برای ریا و اغراض شخصی بوده است.
تعبیر به اهلكت اشاره به این است كه اموال او در حقیقت نابود شده و بهره ای عائدش نمی شود.
لبد: به معنی شیء متراكم و انبوه است و در اینجا به معنی مال فراوان است.
سپس می فرماید:
ایحسب ان لم یره أحد: آیا گمان می كند كه هیچ كس او را ندیده و نمی بیند.
او از این حقیقت غافل است كه خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع می بیند بلكه از اعماق قلب و روح او نیز آگاه است. مگر ممكن است خدائی كه وجود بی انتهایش به همه چیز احاطه دارد چیزی را نبیند و نداند؟!
چگونه انسان مغرور می شود و ادعای قدرت می كند در حالی كه زندگی او با درد و رنج عجین است، اگر مالی دارد به شبی است و اگر جانی دارد به تبی است.
وآنگهی چگونه ادعا می كند كه من اموال فراوانی در راه خدا انفاق كرده ام در حالی كه او از نیتش آگاه است. خداوند هم كیفیت تحصیل آن اموال نامشروع را می داند و هم چگونگی صرف كردن ریاكارانه و مغرضانه آن را.
●نعمت، چشم، زبان و هدایت
به دنباله آیات گذشته كه سخن از غرور و غفلت انسانهای طغیانگر می گفت، در آیات ۱۰- ۸ بخشی از مهمترین نعمتهای مادی و معنوی الهی را بر این انسان می شمرد تا از یكسو غرور و غفلت او را بشكند و از سوی دیگر وادار به تفكر در خالق نعمتها كند، و با تحریك حس شكرگزاری در درون جانش او را به سوی معرفت خالق سوق دهد.
نخست می فرماید:
الم نجعل له عینین: آیا ما برای این انسان دو چشم قرار ندادیم؟!
و لساناً و شفتین: یك زبان و دولب.
و هدیناه النجدین: و او را به خیر و شرش آگاه كردیم و هدایت نمودیم.
به این ترتیب در چند جمله كوتاه به سه نعمت مهم مادی و یك نعمت بزرگ معنوی كه همه از عظیمترین نعمتهای الهی است اشاره نموده است: نعمت چشمها و زبان و لبها از یكسو و نعمت هدایت از سوی دیگر.
در اهمیت نعمتهای فوق همین بس كه:
" چشم" مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج است، شگفتیهای چشم به اندازه ای است كه به راستی انسان را به خضوع در مقابل خالق آن وامی دارد. طبقات هفت گانه چشم كه به نامهای صلبیه( قرنیه) مشیمیه، عنبیه، جلدیه، زلالیه، زجاجیه، و شبكیه نامیده شده، هركدام ساختمان عجیب و ظریف و شگفت انگیزی دارد كه قوانین فیزیكی و شیمیایی مربوط به نور و آینه ها به دقیق ترین وجهی در آنها رعایت شده به طوری كه پیشرفته ترین دوربینهای عكاسی در برابر آن موجود بی ارزشی است. و به راستی اگر در تمام دنیا جز انسان و در تمام وجود انسان جز چشم، چیز دیگری نبود مطالعه شگفتیهایش برای شناخت علم و قدرت پروردگار كافی بود.
و اما زبان مهمترین وسیله ارتباط انسان با انسانهای دیگر و نقل و مبادله اطلاعات و معلومات از قومی به قوم دیگر و از نسلی به نسل دیگر است و اگر این وسیله ارتباطی نبود هرگز انسان نمی توانست تا این حد در علم و دانش و تمدن مادی و مسائل معنوی ترقی كند.●واما لبها:
اولاً نقش مؤثری در تكلم دارند. چرا كه بسیاری از مقاطع حروف به وسیله لبها ادا می شود و از این گذشته لب ها كمك زیادی به جویدن غذا و حفظ رطوبت دهان و نوشیدن آب می كند و اگر مسئله خوردن و آشامیدن مطرح نبود حتی منظره چهره او در اثر جریان آب دهان به بیرون و عدم قدرت بر اداء بسیاری از حروف وضع أسف انگیزی داشت.
و به دنبال اینها، به مسائل وجود" عقل" و هدایت عقلانی و فطری اشاره می كند و حتی تعبیر آیه،"هدایت تشریعی" كه به وسیله انبیاء و اولیاء انجام می گیرد را شامل می شود.
آری او هم دیده بینا و آفتاب را در اختیار انسان گذارده و هم" راه و چاه" را به او نشان داده" تا آدمی نگاه كند پیش پای خویش". اما با اینهمه چراغ فروزان كه فرا راه او قرار داده است اگر از بیراهه می رود باید گفت: " بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش".
جمله" و هدیناه النجدین": ما او را از راه خیر و شر آگاه كردیم. علاوه بر اینكه مساله اختیار و آزادی اراده انسان را بیان می كند، با توجه به اینكه " نجد" مكان مرتفع را گویند، اشاره به این است كه پیمودن راه خیر خالی از مشكلات و زحمت و رنج نیست. همانگونه كه بالارفتن از زمینهای مرتفع مشكلاتی دارد، حتی پیمودن راه شر نیز مشكلاتی دارد، چه بهتر كه انسان با سعی و تلاشش راه خیر را برگزیند.
اما در عین حال انتخاب راه با خود انسان است. اوست كه می تواند چشم و زبان را در مسیر حلال یا حرام به گردش آورد. و از دو جاده" خیر" و" شر" هر كدام را بخواهد برگزیند.
و لذا در حدیثی از پیامبراكرم(ص) می خوانیم:
" خداوند متعال به فرزندان آدم می گوید: ای فرزند آدم اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام كند من دو لب را برای جلوگیری از آن در اختیار تو قرار داده ام، لب را فروبند. و اگر چشمت بخواهد تو را به سوی حرام ببرد من پلكها را در اختیار تو قرار داده ام آنها را فروبند!"
و به این ترتیب خداوند وسائل كنترل این نعمتهای بزرگ را نیز در اختیار بشر قرار داده و این یكی دیگر از الطاف بزرگ اوست. جالب اینكه آیات فوق در مورد زبان ، اشاره به لبها كرده، اما در مورد چشمها اشاره به پلكها نشده است و این ظاهراً به دو علت است:
۱. نقش لبها برای سخن گفتن و غذا خوردن و سایر جهات به مراتب بیش از پلكها در مورد چشم است.
۲. كنترل زبان از كنترل چشم به مراتب مهم تر و سرنوشت سازتر است.
گردنه صعب العبور:
به دنبال ذكر نعمتهای بزرگی كه در آیات قبل آمده بود در آیات پایانی این سوره بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار می دهد كه چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپیموده اند.
نخست می فرماید:
فلا اقتحم العقبهٔ: این انسان ناسپاس از آن گردنه بزرگ بالا نرفت.
در این كه منظور از"عقبه" در اینجا چیست، آیات بعد آن را تفسیر می كند:
و ما أدریك ماالعقبهٔ: تو نمی دانی آن گردنه چیست؟
فك رقبهٔ: آزاد كردن برده است.
أو اطعام فی یوم ذی مسغبهٔ: یا اطعام كردن در روز گرسنگی.
یتیماً ذا مقربهٔ: یتمی از خویشاوندان را.
أو مسكیناً ذا متربهٔ: یا مستمندی به خاك افتاده را.
به این ترتیب این گردنه صعب العبور كه انسانهای ناسپاس هرگز خود را برای گذشتن از آن آماده نكرده اند، مجموعه ای است از اعمال خیر كه عمدتاً بر محور خدمت به خلق و كمك به ضعیفان و ناتوانان دور می زند و نیز مجموعه ای از عقاید صحیح و خالص است كه در آیات بعد به آن اشاره شده است.و به راستی گذشتن از این گردنه با توجه به علاقه شدیدی كه غالب مردم به مال و ثروت دارند كارآسانی نیست.اسلام و ایمان با ادعا و گفتار حاصل نمی شود، بلكه در برابر هر فرد مسلمان و مؤمن گردنه های صعب العبوری است كه باید از آنها، یكی بعد از دیگری بگذرد.
بعضی" عقبه" را در اینجا به معنی هوای نفس تعبیر و تفسیر كرده اند كه جهاد با آن را پیامبر(ص) طبق حدیث معروف" جهاد اكبر" نامید. البته با توجه به اینكه خود آیات" عقبه" را در اینجا تفسیر كرده، باید مراد از این تفسیر چنین باشد كه گردنه اصلی" گردنه هوای نفس" است. و اما آزاد كردن بردگان و اطعام مسكینان مصداقهای روشنی از مبارزه با آن محسوب می شود. قابل توجه در اینجا تعبیر به"إقتحم" از ماده" اقتحام" است كه در اصل به معنی ورود در كار سخت و خوفناك است.
و این نشان می دهد كه گذشتن از این گردنه كار آسانی نیست و تأكیدی است بر آنچه در آغاز سوره آمده كه فرمود: " ما انسان را در در رنج آفریدیم" هم زندگی او توأم با رنج است و هم اطاعت فرمان پروردگار توأم با مشكلات می باشد.
در خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم:
" بهشت در میان ناملایمات پیچیده شده و دوزخ در لابلای شهوات."
در آیه بعد در ادامه تفسیری كه برای این گردنه صعب العبور بیان فرموده می افزاید:
ثم كان من الذین آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمهٔ:
سپس از كسانی بوده باشد كه ایمان آورده و یكدیگر را به صبر و استقامت و عطوفت توصیه می كنند.به این ترتیب كسانی از این گردنه سخت عبور می كنند كه هم دارای ایمان هستند و هم اخلاق والایی چون دعوت به صبر و عواطف انسانی دارند و هم اعمال صالحی چون آزاد كردن بردگان و اطعام یتیمان و مسكینان انجام داده اند.
یا به تعبیر دیگر در سه میدان ایمان و اخلاق و عمل گام بگذارند و سربلند بیرون آیند. اینها هستند كه می توانند از آن گردنه صعب العبور بگذرند.
تعبیر به " تواصوا" كه مفهومش سفارش كردن به یكدیگر است، نكته مهمی در بردارد و آن اینكه: مسائلی همچون صبر و استقامت در طریق اطاعت پروردگار و مبارزه با هوای نفس و همچنین تقویت اصل محبت و رحمت نباید به صورت فردی در جامعه باشد، بلكه باید به صورت یك جریان عمومی در كل جامعه درآید و همه افراد یكدیگر را به رعایت و حفظ این "اصول" توصیه كنند تا از این طریق پیوندهای اجتماعی نیز محكمتر شود.
بعضی گفته اند:
"صبر" در اینجا اشاره به شكیبایی در اطاعت فرمان خدا و اهتمام به اوامر او است و " مرحمهٔ" اشاره به محبت نسبت به خلق خدا است و می دانیم اساس دین را ارتباط با خالق و خلق تشكیل می دهد و به هر حال صبر و استقامت ریشه اصلی هرگونه اطاعت و بندگی و ترك گناه است.
و در پایان این اوصاف، مقام صاحبان آنرا چنین بیان می كند:
أولئك أصحاب المیمنهٔ: آنها اصحاب الیمین هستند.
و نامه اعمالشان به نشانه مقبول بودن در درگاه پروردگار به دست راستشان داده می شود.
این احتمال نیز داده شده كه" میمنهٔ" از ماده یمن و بركت است یعنی آنها صاحبان بركت اند كه وجودشان هم برای خودشان بركت است و هم برای جامعه.
سپس به نقطه مقابل این گروه یعنی آنها كه نتوانسته اند از این گردنه صعب العبور بگذرند، پرداخته و می فرماید:
والذین كفروا بآیاتنا هم أصحاب المشئمهٔ: و كسانی كه به آیات ما كافر شدند افرادی شوم هستند كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده می شود. و این نشانه آن است كه دستشان از حسنات تهی و نامه اعمالشان از سیئات سیاه است.
" مشئمهٔ" از ماده شوم نقطه مقابل" میمنهٔ" از ماده یمن است، یعنی این گروه كافر افرادی شوم و نامیمونند كه هم سبب بدبختی خودشانند و هم بدبختی جامعه، ولی از آنجا كه شوم بودن و خجسته بودن در قیامت به آن شناخته می شود كه نامه اعمال افراد در دست چپ یا در دست راست آنها باشد. بعضی این تفسیر را برای آن پذیرفته اند. به خصوص اینكه ماده شوم در لغت به معنی گرایش به چپ نیز آمده است.
و در آخرین آیه این سوره اشاره كوتاه و پرمعنایی به مجازات گروه اخیر كرده و می فرماید:
علیهم نار موصدهٔ: بر فراز آنها آتشی است فروبسته( كه راه فراری از آن نیست).
" موصدهٔ" از ماده " ایصاد" به معنی بستن در و محكم كردن آن است. ناگفته پیداست انسان در اتاقی كه هوای آن كمی گرم است می خواهد درها را بازكند، نسیمی بوزد و گرمی هوا را تعدیل كند، حال باید فكر كرد در كوره سوزان دوزخ هنگامی كه تمام درها بسته شود چه حالی پیدا خواهد شد.
منابع:
۱. تفسیرنمونه
۲. تفسیرالمیزان( ترجمه)
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید