جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

روح در برابر هستی


روح در برابر هستی
ارنست كاسیرر(۱۸۷۴-۱۹۴۵) فیلسوف آلمانی، در پیش گفتار «فلسفه روشنگری» ، خواهان بازگشت به روح، اگرنه به لفظ و نص، اندیشه قرن هجدهم می شود. او پیشنهاد می كند كه عصر كنونی، خود را «آیینه صاف و شفافی» كه عصر روشنگری عرضه كرده است ببیند و از تهور آن عصر كه می كوشید از طریق اندیشه عقلانی زندگی را شكل و فرم ببخشد سرمشق بگیرد. آن چنان كه كاسیرر در آن موقع می پنداشت، هنوز عمق بحران شناخت انسان از خود خویش را درك نكرده بود. زیرا این بحران فقط بحرانی در تفكر نبود، بلكه بحران در احساس و حس كردن من خویش نیز بود. جایگاه این بحران در هوش نبود بلكه در لایه عمیق تری بود كه كاسیرر بعداً درباره اش گفت «این لایه تا عمق زیادی پایین می رود» و آیا آن لایه عمیق، لایه ای كه جایگاه احساسی است كه افراد بشر از هدف خود در زندگی دارند یا فاقد هدف اند نیست؟ این نظر كه ذات بشر باید «خود را بسازد» اندیشه محوری فلسفه انسانگرا و تز اساسی انسان شناسی فلسفی معاصر است .مقاله حاضر كوششی است برای نشان دادن این سویه ها در اندیشه كاسیرر.
●نگاهی به فلسفه كاسیرر
فلسفه ارنست كاسیرر فلسفه روح(یا فلسفه فرهنگ) است كه در تقابل با فلسفه امر غیرعقلانی یعنی فلسفه حیات یا اگزیستانسیالیسم قرار دارد. فلسفه روح ادامه سنت دكارت است كه می كوشد در جهان مفاهیم واضح و متمایز(نه در تصاویر شاعرانه و عبارات ابهام آمیز) حركت كند. اما فلسفه حیات بیشتر در جهان تصاویر شاعرانه سیر می كند و می خواهد با امر بی واسطه یا هستی تماس حاصل كند. شوپنهاور، نیچه، كركگور، برگسون، دیلتای، ماكس شلر و هایدگر از جمله نمایندگان فلسفه حیات هستند. خستگی ذهنی بعضی از متفلسفان با مفاهیم عقلانی، فلسفه حیات را كه بیشتر زبانی شعرگونه دارد برایشان جذاب ساخته است. «فلسفه صورت های سمبلیك» ارنست كاسیرر در واقع پاسخی به فلسفه حیات است. به نظر كاسیرر هستی یا در قلمرو زبان شكل می گیرد یا در قلمرو اسطوره، دین، هنر و یا علم. هستی ای كه خارج از این قلمروها وجود داشته باشد و بتوان با آن تماس حاصل كرد پندار محض است. بنابراین، به نظر كاسیرر اگر بخواهیم شكل گیری هستی را در زبان بشناسیم باید فلسفه زبان بخوانیم و در واقع جلد نخست «فلسفه صورت های سمبلیك» به همین موضوع اختصاص دارد. اگر علاقه مند به شناخت شكل گیری هستی در اسطوره و دین هستیم باید به پژوهش در فلسفه اسطوره و دین بپردازیم كه موضوع جلد دوم «فلسفه صورت های سمبلیك» است و اگر بخواهیم بدانیم كه علم چگونه هستی را می شناسد باید فلسفه علم بخوانیم كه موضوع جلد سوم «فلسفه صورت های سمبلیك» است.
●فلسفه هنر كاسیرر
هنر و ادبیات در نوشته های ارنست كاسیرر اعتباری فراوان دارد. او در چهار اثر خود به طور گسترده به بررسی نظریات زیبایی شناسی و به مطالعه هولدرلین، لسینگ، شیلر، كلایست و گوته پرداخته است. او در «فلسفه روشنگری» مفصل ترین بخش كتاب را به «مسائل اساسی زیبایی شناسی» اختصاص داده كه در واقع تاریخ رشد نظام مند زیبایی شناسی فلسفی است.
كاسیرر معتقد است كه هنر، بیان ساده و خالص نیست و هنرمند فقط عواطف خویش را بیان نمی كند. هنر، تفسیری از واقعیت است؛ گشودن جهانی نو به روی ماست. هنرمند در واقعیت عادی تجربی یا در اشیای دور و اطراف خود باقی نمی ماند ولی از جهان هم روی برنمی تابد تا به درون خویش خزد و به احساس های شخصی خود پناه برد. در هنر واسطه ای هست كه موجب می شود تأثرات، فرم عینی بگیرند. اما اثر هنری كه هنرمند می آفریند از طریق كاركردن با یك واسطه تنها خلق نمی شود و در نتیجه به منزله «زیبا» ختم نمی گردد. میزان درخشانی یك اثر هنری «درجه انتقال (عواطف بیان شده در اثر به مخاطب) نیست بلكه درجه تشدید(تجربه ما) و برافروختن آن است» كاسیرر بر این باور است كه «هنر، نه صرفا امری زیبایی شناختی است و نه سرگرمی و نه راهی است برای گریز از حقیقت. هنر برای شناختن آن وجوهی از زندگی كه در مشاهده «تجربی» محض نامرئی اند، شیوه ای در اختیار ما می گذارد ».
از نظر كاسیرر، هنر خصلتی دوگانه دارد. نخست فرآیند خلاقی است كه در آن، كل گستره تجربه انسانی در قالب فرم هایی ایده آل یا تصاویر بیان می شوند؛ چنین تصاویری فقط برای انتقال احساسات یا تمایلات بشر، آنگونه كه منتقدان هنر از افلاطون گرفته تا تولستوی از آن واهمه داشته اند، نیست. تصاویر هنر، انسان را برده ای تسلیم در برابر عواطف خویش نمی كنند؛ چون دومین خصلت هنر، رهایی بخشی است. هنر از طریق انتقال واقعیت به فرم های عینی هنری اجازه می دهد كه مخاطب با احساسات خود فاصله بگیرد. هنر اجازه می دهد كه مخاطب چشم اندازی از جهان و وضعیت بشر به دست آورد؛ و از این طریق، افق دید انسان را گسترش می دهد.
كاسیرر، هزل(Humour) نویسندگانی مانند سروانتس، بوكاچیو، اراسموس، رابله، هانس زاخز و به ویژه شكسپیر را به منزله«نیروی رهایی بخش روح، نیروی جان فزا و نیروی شكل دهنده زندگی »توصیف می كند. اینگونه هزل، ریشخند نیست. بنابراین«هیچ چیز به واقع اصیل و حیاتی نباید از داوری آن واهمه ای داشته باشد.» هزل، جدیت بیجا، فضل فروشی و تعصب را برملا می كند.
اثر كمیك وسیله ای برای افشای حقیقت است. كاسپرر سخت می كوشد تا هزل گو را از الكی خوش یا طبعی كه نسبت به امور تراژیك بیگانه است متمایز كند.
عناصر كمیك، تراژیك و غنایی هنر با هم چیزی را تصویر می كنند كه كاسیرر آن را تصویر كل زندگی، حركت مداوم از تشكلی از احساس به تشكلی دیگر، فراز و نشیب ها و چرخش های زندگی می نامد:« همه آنچه را ما زندگی می نامیم همین انتقال از تمایل و خوشی به بیزاری و ناخوشی است و برعكس. بنابراین، زندگی نه رنج است نه خوشی، نه تراژدی است نه كمدی؛ بلكه هر دو آنها توأمان است. »دستاورد هنر نشان دادن همین تصویر جامع از زندگی است، اما علم و تاریخ ناتوان از ارائه چنین تصویری اند. از این رو، كاسیرر بر این باور است كه آن نظریه ای درباره حقیقت كه خواهان مطلق كردن حقیقت علم یا تاریخ یا هنر به تنهایی است، فقط یكی از ابعاد زندگی را به طور جزمی به مقام برتری ارتقا داده است. هدف اصلی نظریه حقیقت از دیدگاه فلسفه باید حفظ این بینش باشد كه حقیقت، یگانگی حقایق قلمروهای گوناگون است و این اشتباه را رفع كند كه حقیقت، واحد و به یك فرم است. نظریه حقیقت باید از ادغام صورت های سمبلیك مختلف با آنچه كاسیرر« یگانگی نهایی متافیزیكی و یگانگی اساس مطلق جهان و بسیط بودن آن »می نامد بپرهیزد.
كاسیرر درباره یكی از پرمناقشه ترین فیلسوفان قرن بیستم سخن گفته است و ایرادهای اساسی به آن گرفته است: هایدگر. كاسیرر در بخشی از جلد چهارم« فلسفه صورت های سمبلیك: متافیزیك صورت های سمبلیك »تحت عنوان«روح »و« زندگی »می نویسد:« در نظر هایدگر كه نه از زیست شناسی بلكه از طریق فلسفه دین وارد (بحث هستی) شده است، مسأله «زندگی» و «روح» طور دیگری مطرح می شود. مبنای نظر او درباره «وجود» و زمانی بودن - برخلاف برگسون كه نظرش از طریق تأمل در پدیدارهای طبیعی حیات، یعنی پدیدارهای طبیعی «پا به عرصه وجود گذاشتن» و سپس «از میان رفتن» شكل گرفته است- «زمانی بودن» در «لحظه كنونی» است كه این «لحظه كنونی» به معنای دینی درك می شود. زیرا «لحظه كنونی» از طریق دغدغه خاطر و از طریق پدیده دینی مرگ و اضطراب شكل می گیرد.
هایدگر نمی كوشد كه قلمرو روح را از «طبیعت» به دست آورد یعنی آنتولوژی (هستی شناسی) وجود را از هستی «اشیاء» یا از هستی واقعیت، استنتاج كند. برعكس معتقد است كه كل جهان اشیا، كل جهان واقعیت، پدیداری ثانوی و فرعی است. ریشه «ایده آلیسم» هایدگر همین جاست.«جهان، نه چیزی حاضر در دست است نه چیزی آماده دست یافتن بلكه جهان خود را در زمان، زمانی می كند. جهان، با« خارج از خودش »كه ناشی از، از خود بی خود شدن است؛ آنجا« هست ».
اگر راز این (هستی در آنجا) نباشد، جهانی نیز« آنجا »نیست.كاسیرر این موضوع را سخت مورد تردید قرار می دهد و می نویسد:« در اینجا اساساً راه من و هایدگر از یكدیگر جدا می شود. زیرا به نظر من، امر آ نتولوژیك را نمی توان از امر آنتیك و امر منفرد را نمی توان از امر «كلی» به آن شیوه ای جدا كرد كه هایدگر می كوشد آنها را از یكدیگر جدا كند، بلكه این دو همبسته هم اند.
ما امر كلی را به منزله «آنها» ی صرفه نمی شناسیم بلكه آن را به مثابه «روح عینی و فرهنگ عینی» می دانیم. اما از نظر هایدگر اندیشه به چنین عینیتی دسترسی ندارد. بنابراین حتی لوگوس، زبان، اكنون صرفاً پدیده ای اجتماعی می شود كه در این مقام، مانند نظر برگسون در مورد زبان، هیچ محتوای عقلانی ندارد. گفتار استدلالی به منزله نوموس، به مثابه دربردارنده خرد، درك نمی شود بلكه صرفاً «سخن گفتن» درباره امور عادی یا «سخن گفتن درباره امور پیش پا افتاده» شناخته می شود. در اینجا تسلیم شدن به جهان «امر كلی» دوباره به منزله نگریستن به دور از وجود خویشتن شناخته می شود یا نوعی «هبوط از بهشت» دانسته می شود.اینجا اساساً جایی است كه ما از او جدا می شویم. زیرا از نظر ما روح عینی در ساختار امور روزمره به پایان نمی رسد و در این ساختار زایل نمی شود. امر «غیرشخصی» صرفاً در شكل اجتماعی بی رنگ و بی رمق امور روزمره «آنها» خلاصه نمی شود بلكه معنای فراشخصی دارد. فلسفه هایدگر به این معنای فراشخصی دسترسی ندارد.
كاسیرر در تقابل با فلسفه هایدگر، به رغم هر چیز دیگری، به معنای ایده آلیستی و كلی تری از دین و به معنای ایده آلیستی از تاریخ اعتقاد دارد. او در چنین معنایی، آزادی و رهایی از« اضطراب »را می جوید كه از«وضع اساسی ذهن »موجود متناهی ناشی می شود. كاسیرر معتقد است، این اضطراب فقط بر آغاز دلالت می كند نه بر پایان، نه بر فشاری اجتناب ناپذیر بر وجود متناهی ما. نمی توان این موضوع را انكار كرد كه(در فلسفه هایدگر) طنین واقعی دین را می شنویم. در فلسفه هایدگر این امكان وجود ندارد كه اضطراب به عنوان وضع اساسی ذهن نوع بشر، از طریق متافیزیك كلامی یا از طریق بشارت رستگاری در آخرت كه دین های آسمانی می دهند از بین برود.اما آیا این گرایش دینی در آرای هایدگر در مورد مرگ كه كل زندگی را به اضطراب فرو می كاهد و آن را در« دغدغه های خاطر »مستحیل می كند راه حلی فلسفی است؟
كاسیرر پاسخ می دهد:« این راه نه یگانه راه حل است و نه واقعاً یك راه حل فلسفی است ».كاسیرر معتقد است:« مردن سرنوشت عارضی بشر نیست بلكه باید آن را از طریق سرشت اساسی وجود بشر درك كرد. بشر(به جریان زمان) پرتاب شده است. در اینجا سخن اصلی هایدگر قرار دارد. بر هر چیز انسانی و بر هر چیزی كه بشر به آن می پردازد، داغ مرگ زده شده است. «حقیقت» نیز موضوع و محتوای آگاهی بشری است و بر این نیز داغ مرگ زده شده است.زیرا این آگاهی اساساً آگاهی موجود متناهی است. این وضع، این آگاهی را آگاهی متناهی و زودگذر می كند. بنابراین، اندیشه «حقایق جاودان» از نظر هایدگر، تقریباً نوعی تركیب امور متناقص است، نوعی فراتر رفتن از محدودیت های انسانی است كه پدیده اصلی و اولی، یعنی مرگ، را فراموش می كند. »
منابع:
۱-كاسیرر، ارنست، اسطوره دولت، ترجمه یدالله موقن، هرمس، ۱۳۷۷
۲- فلسفه روشنگری، ترجمه یدالله موقن، نیلوفر، ۱۳۷۰
۳- موتن، یدالله، زبان، اندیشه و فرهنگ، هرمس، ۱۳۷۸
ت۴ -The philosophy of symbolic ۴.forms,vol
۵- john, micheal krois ,cassirer:symbolic forms and history,yale u.p,۱۹۸۷
مسعود خیرخواه
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید