جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
ماجرای قالیچه
روزی برای خرید یك قالیچه به فروشگاه سپه فاطمی رفتم و یك قالیچه بافت نائین خریدم و سپس یك تاكسی گرفتم و قالیچه را روی طاق تاكسی گذاشتم و عازم خانه شدم، در چند لحظه ای كه دستم را ازروی قالیچه برداشتم اتفاقی كه نباید می افتاد، افتاد و قالیچه از طاق تاكسی به زمین افتاد. تاكسی به راه خود ادامه داد تا اینكه حدوداً یك كیلومتری از محل افتادن قالیچه دور شدیم كه متوجه این مطلب شدم و چون تاكسی مسافر داشت پول تاكسی را حساب كردم و خود این مسیر را دوباره طی طریق كردم و همان جا كه حدس می زدم جمعی را دور هم دیدم و از احوالات قالیچه پرسیدم، این عده در جواب من یك شماره چهار رقمی در این تهران بزرگ به من دادند و گفتند صاحب این موتورسیكلت قالیچه را برداشت و گفت آن را به صاحبش می رسانم. خلاصه كلام رفتم كلانتری و بعد از شكایتی كه بایستی انجام می شد تا پیگیری شود، خودم تك نفره با برگه استعلام كه از كلانتری برای اداره شماره گذاری گرفتم به آن مكان رفتم و آنجا آدرس گنگی به من دادند كه نوشته بود خیابان شریعتی كوچه... حال شما فكرش را بكنید از پیچ شمیران تا پل تجریش این كوچه كجا می تواند باشد.
از طریق مناطق شهرداری هم نتوانستم پیدا كنم تا اینكه تكه تكه با هر وسیله ای كه گیر می آوردم این خیابان را پیمودم تا به نزدیك قلهك رسیدم. خسته و كوفته رفتم داخل یك سوپرماركت كوچك برای رفع گرسنگی، از صاحب آنجا كه كاسبی قدیمی بود نام كوچه را سؤال كردم و ایشان فوراً گفت همین روبه رو است، ولی اسم جدیدش چیز دیگری است. من با تشكر از صاحب فروشگاه سراسیمه با یك خداحافظی نصفه نیمه از آنجا خارج و به سوی آدرس روانه شدم، وقتی به منزل رسیدم خانمی در را گشود و من فوراً شرح ماوقع را گفتم و ایشان هم گفت این موتور را سال پیش شوهرم به یك آقایی فروخته و آدرس او را هم می داند. شوهرم راننده خطی است و چند لحظه دیگر برای صرف ناهار پیدایش می شود.
بعد از یك ساعتی جمال ایشان مشاهده شد و ایشان هم بعد از شنیدن ماجرا سراسیمه با بنده به آدرسی كه می دانست رهسپار شدیم و بعد از جست وجویی نسبتاً طولانی قالیچه خود را یافتم.
نریمان آریایی مطلق
از طریق مناطق شهرداری هم نتوانستم پیدا كنم تا اینكه تكه تكه با هر وسیله ای كه گیر می آوردم این خیابان را پیمودم تا به نزدیك قلهك رسیدم. خسته و كوفته رفتم داخل یك سوپرماركت كوچك برای رفع گرسنگی، از صاحب آنجا كه كاسبی قدیمی بود نام كوچه را سؤال كردم و ایشان فوراً گفت همین روبه رو است، ولی اسم جدیدش چیز دیگری است. من با تشكر از صاحب فروشگاه سراسیمه با یك خداحافظی نصفه نیمه از آنجا خارج و به سوی آدرس روانه شدم، وقتی به منزل رسیدم خانمی در را گشود و من فوراً شرح ماوقع را گفتم و ایشان هم گفت این موتور را سال پیش شوهرم به یك آقایی فروخته و آدرس او را هم می داند. شوهرم راننده خطی است و چند لحظه دیگر برای صرف ناهار پیدایش می شود.
بعد از یك ساعتی جمال ایشان مشاهده شد و ایشان هم بعد از شنیدن ماجرا سراسیمه با بنده به آدرسی كه می دانست رهسپار شدیم و بعد از جست وجویی نسبتاً طولانی قالیچه خود را یافتم.
نریمان آریایی مطلق
منبع : همشهری
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران رئیس جمهور دولت سیزدهم رئیسی گشت ارشاد افغانستان توماج صالحی سریلانکا دولت پاکستان رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی
تهران حجاب سیل هواشناسی آتش سوزی سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس سلامت کنکور اصفهان فراجا
قیمت خودرو قیمت طلا خودرو بازار خودرو دلار قیمت دلار ارز بانک مرکزی کارگران مسکن ایران خودرو قیمت سکه
موسیقی ترانه علیدوستی تلویزیون مهران مدیری سینمای ایران سحر دولتشاهی سینما کتاب بازیگر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
آمریکا اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه جنگ غزه فلسطین روسیه حماس چین اوکراین طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال استقلال بازی بارسلونا جام حذفی فوتسال تیم ملی فوتسال ایران لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور
تیک تاک همراه اول ناسا رونمایی اپل فیلترینگ وزیر ارتباطات
مهاجرت مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه