نزدیک بود هواپیمای سوخترسان خودی را به اشتباه بزنیم/ هفتاد شب اول جنگ را حدود ۲۱۵ ساعت پریدم
در یکی از همینپروازها که شهید (محمدرضا) آذرفر کابینعقبم بود، رفتیم روی ساده. خاموشی مطلق بود. یکهدف را دیدم و به کابین عقب گفتم «رضا! هدف!» گفت «آره میبینم!» دیدیم دارد از صفحه رادار خارج میشود. گفتم شاید دارد فرار میکند. رادار کرج گفت «هدف را بزنید!» گفتم نزدیک ساوه! ارتفاع ۲۵ هزارپا! چه هدفی میتواند باشد؟ چهپرندهای است که با اینارتفاع تا اینجا آمده است؟ عجب خلبان بیکلهای است! نزدیک رفتم هدف را بزنم که ناگهان رادار سوباشی گفت: «بابا! اونتانکره! دارد در منطقه گردش میکند! نزنید ها!»