«چون من جوانی روستایی و فقیرم و مشتاق شهرت و قدرت و ثروتم و میدانم که ابزار دست سیاستمدار، قانون است و احراز مقامات رفیع و رتبههای منیع جز با دستیاری قانون میسر نیست، من خدمت مفید آموزگاری را رها کردهام تا بازیچه دست قانون شوم، یا قانون را به بازی گیرم، والا نه قصد خدمت دارم و نه سودای عبادت.»