داشت خوابم میبرد که سرم را روی شکم شهید کاوه گذاشتم! از خستگی نا نداشتم و خوابم برد. بعدها بچهها گفتند وقتی میخواستیم تو را بیدار کنیم، شهید کاوه گفته بود خسته است بگذارید بخوابد. او فرمانده بود و من بیسیمچی او. خود شهید بعد از کمی استراحت بیدار شده بود، اما اجازه نداد من را بیدار کنند