با هر نفس یک قدم به مرگ نزدیکتر میشویم | جهان نیوز
یکی از دوستان ما تعریف میکرد: من در خدمت استادم بودم و او درباره توحید صحبت میکرد. ناگهان در باز شد و پیرمردی وارد شد و نشست. استاد سکوت کرد و سپس از پیرمرد پرسید: امری دارید؟ پیرمرد پاسخ داد: امشب شب آخر عمرم است و دو چیز دارم که نمیخواهم با خود به زیر خاک ببرم.