آخرین خبر/ زهرا کوچولو خیلی دوست داشت امسال شب اول ماه محرم، با مامان و باباش بره روضه. لباس قشنگش رو آماده کرده بود، ولی مامان و بابا سر کار بودن و نمیتونستن ببرنش. زهرا دلش گرفته بود. چقدر دوست داشت با صدای بلند نوحهها رو بشنوه و اشکهاش رو بریزه. اما مادربزرگ مهربونش یه ایده عالی داشت. گفت: « ن