دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار


تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار    راستی باید به بازی صرف کردم روزگار
هیچ دست آویزم آن ساعت که ساعت در رسد    نیست الا آنکه بخشایش کند پروردگار
بس ملامتها که خواهد برد جان نازنین    روز عرض از دست جور نفس ناپرهیزگار
گاه می‌گویم چه بودی گر نبودی روز حشر    تا نگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار
باز می‌گویم نشاید راه نومیدی گرفت    پیش انعامش چه باشد عفو چون من صد هزار
سعی تا من می‌برم هرگز نباشد سودمند    توبه تا من می‌کنم هرگز نباشد برقرار
چشم تدبیرم نمی‌بیند به تاریکی جهل    جرم بخشایا به توفیقم چراغی پیش دار
من که از شرم گنه سر برنمی‌آرم ز پیش    سر به علیین برآرم گر تو گویی سر برآر
گر چه بی‌فرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب    هر چه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار
یارب از سعدی چه کار آید پسند حضرتت    یا توانایی بده یا ناتوانی در گذار


همچنین مشاهده کنید