دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

در راه زندگانی


جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را    نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم    به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم‌کرده رامانم    که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی    چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی    که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را
سخن با من نمی‌گوئی الا ای همزبان دل    خدایا با که گویم شکوه‌ی بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده    به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان    خدایا بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن    که از آب بقا جوئید عمر جاودانی را


همچنین مشاهده کنید