دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سر آغاز


شبی زیت فکرت همی سوختم    چراغ بلاغت می افروختم
پراگنده گویی حدیثم شنید    جز احسنت گفتن طریقی ندید
هم از خبث نوعی در آن درج کرد    که ناچار فریاد خیزد ز درد
که فکرش بلیغ است و رایش بلند    در این شیوه‌ی زهد و طامات و پند
نه در خشت و کوپال و گرز گران    که آن شیوه ختم است بر دیگران
نداند که ما را سر جنگ نیست    وگر نه مجال سخن تنگ نیست
بیا تا در این شیوه چالش کنیم    سر خصم را سنگ، بالش کنیم
سعادت به بخشایش داورست    نه در چنگ و بازوی زور آورست
چو دولت نبخشد سپهر بلند    نیاید به مردانگی در کمند
نه سختی رسید از ضعیفی به مور    نه شیران به سرپنجه خوردند و زور
چو نتوان بر افلاک دست آختن    ضروری است با گردشش ساختن
گرت زندگانی نبشته‌ست دیر    نه مارت گزاید نه شمشیر و شیر
وگر در حیاتت نمانده‌ست بهر    چنانت کشد نوشدارو که زهر
نه رستم چو پایان روزی بخورد    شغاد از نهادش برآورد گرد؟


همچنین مشاهده کنید