یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

در طلب جو این قطعه فرموده


ای بزرگی که دین یزدان را    لقبت صد کمال نو دادست
دان که من بنده را خداوندی    میوه و گوشتی فرستادست
میوه در ناضج اوفتاد و کسی    اندر این فصل میوه ننهادست
گوشتی ماند و من درین ماندم    زانکه رعنا و محتشم زادست
لبش آهنگ کاه می‌نکند    چه عجب نه لبش ز بیجادست
گفتم ای گوسفند کاه بخور    کز علفها همینت آمادست
گفت جو، گفتمش ندارم، گفت    در کدیه خدای بگشادست
گفتمش آخر از که خواهم جو    اینت محنت که با تو افتادست
گفت خواه از کمال دین مسعود    که ولی نعمتی بس آزادست
منعما مکرما درین کلمات    کین زبان بسته‌ام زبان دادست
به کرم ایستادگی فرمای    کز شره بر دو پای استادست
به خدایی که از کمان قضا    تیر تقدیر را روان کردست
چشمه‌ی آفتاب رخشان را    خازن نقد آسمان کردست
کز نحیفی و ناتوانی و ضعف    دورم از روی تو چنان کردست
که مرا دور بودن از رویت    هرچه گویم فزون از آن کردست
نتوان شرح داد آنکه مرا    غم هجر تو بر چه سان کردست


همچنین مشاهده کنید