یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دلی کز عشق جانان دردمند است


دلی کز عشق جانان دردمند است    همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر    که تا مشغول عشقی عشق بند است
وگر در عشق از عشقت خبر نیست    تو را این عشق عشقی سودمند است
هر آن مستی که بشناسد سر از پای    ازو دعوی مستی ناپسند است
ز شاخ عشق برخوردار گردی    اگر عشق از بن و بیخت بکند است
سرافرازی مجوی و پست شو پست    که تاج پاک‌بازان تخته بند است
چو تو در غایت پستی فتادی    ز پستی در گذر کارت بلند است
بخند ای زاهد خشک ارنه ای سنگ    چه وقت گریه و چه جای پند است
نگارا روز روز ماست امروز    که در کف باده و در کام قند است
می و معشوق و وصل جاودان هست    کنون تدبیر ما لختی سپند است
یقین می‌دان که اینجا مذهب عشق    ورای مذهب هفتاد و اند است
خرابی دیده‌ای در هیچ گلخن    که خود را از خرابات اوفگند است
مرا نزدیک او بر خاک بنشان    که میل من به مشتی مستمند است
مرا با عاشقان مست بنشان    چه جای زاهدان پر گزند است
بیا گو یک نفس در حلقه‌ی ما    کسی کز عشق در حلقش کمند است
حریفی نیست ای عطار امروز    وگر هست از وجود خود نژند است


همچنین مشاهده کنید