پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
اجزا قابل بررسی در مدل ارتباطی
اجزائى که براى مدل ارتباط مورد بررسى قرار خواهيم داد عبارتند از: ۱. منبع ارتباط ۲. رمزگذار ۳. پيام ۴. کانال ۵. رمزخوان و ۶. گيرندهٔ ارتباط' (Berlo,1960,pp31-32). |
برلو براى توضيح بيشتر عناصر مطرح شده در مدل خود به طرح يک مثال مىپردازد. |
موضوع مثال او، دو نفر هستند که يکى از آنان از ديگرى براى رفتن به پيکنيک دعوت به عمل مىآورد. وقتى دعوتکننده مىخواهد پيام خود را بسازد، دستگاه مرکزى اعصاب او دستور مىدهد که ساز و کار صحبتش (speech mechanism) براى ساخت يک پيام بهمنظور بيان هدفش چگونه باشد. در اينجا ساز و کار صحبت نقش رمزگذار را دارد. به هر حال پيام ساخته مىشود و از اين طريق فرستادن امواج صوتى از ميان هوا به نفر بعدى مىرسد. هوا همان نقش کانال را دارد. ساز و کار شنوائى نيز نقش رمزخوان را ايفاء مىکند. |
ساز و کار شنوائى کسى که دعوت مىشود يک رمزخوان محسوب مىشود. او پيام را مىشنود و در مرکز دستگاه عصبىاش رمزخوانى مىکند. سيستم عصبى به او پاسخ مىدهد که مثلاً براى دعوت بايد يک روز زودتر آن را مطرح کرد و چون اين دعوت براى فرد است، دعوت مناسبى محسوب نمىشود. او تصميم مىگيرد که اين دعوت را رد کند. بنابراين يک دستور به ساز و کار صحبت خود مىدهد و پيام ساخته مىشود. او در پيام خود دعوت را به نحوى مؤدبانه رد مىکند. برلو توضيح مىدهد که اين مثال، يک مثال از رفتار بسيار ساده و ابتدائى و طبيعى فراگرد ارتباط است و فقط مثالى است براى نشان دادن اجزاء اوليهٔ مدلى که او مىخواهد مطرح کند. (Berlo,1960,pp32-33) |
برلو مثال پيچيدهترى را مطرح مىکند و مىنويسد: 'موقعيت ارتباطي(communnication situation)را که اکنون داريد و مشغول خواندن اين مطالب هستيد در نظر بگيريد. در اين موقعيت ارتباطي، من بهعنوان منبع هستم. از نوشتن اين دستخط هدفى دارم. ساز و کار نوشتهٔ من بهعنوان يک رمزگذار به کار مىرود (البته ماشينهاى تحرير، ماشيننويسها و ماشينهاى چاپ نيز بهعنوان رمزگذار به کار مىروند). پيام شامل کلمات اين صفحه و طريقى است که کلمات نظم يافتهاند. پيام روى صفحات کتاب بهوسيلهٔ امواج نورى به شما مىرسد. در اينجا کتاب همان واسطه (medium)/ وسيله/ است. چشمان شما يک رمزخوان است که پيام را دريافت کرده و آن را ترجمهٔ مجدد (retranslate) به زبان تحريکات عصبى (nervous impulse) مىکند و براى دستگاه مرکزى اعصاب (center nervous system) شما مىفرستد. دستگاه مرکزى اعصاب شما، گيرنده محسوب مىشود. همانگونه که اين مطالب را مىخوانيد عکسالعمل شما نسبت به اين مطالب در حال ساخته شدن است.' |
برلو سومين مثال خود را براى توضيح فراگرد ارتباط چنين تصوير مىکند که دونفر، بيل و جان پشت ميز شام در حال غذاخوردن هستند. بيل ميل دارد روى ساندويچش نمک بريزد. نمکدان آن سوى ميز و نزديک به جان است. |
- بيل مىتواند به آن طرف ميز برود و خودش نمکدان را بردارد. اما فکر مىکند اين کارى است بىادبانه و غيردوستانه. |
- بنابراين با لحنى دوستانه، نمکدان را از جان مىخواهد و روى غذاى خود مىريزد. در اين مثال دستگاه مرکزى اعصاب نفر اول يک منبع محسوب مىشد که نيازى داشت (نمک براى ساندويچ) و هدفى داشت (نفر دوم نمکدان را به او بدهد). او اين هدف را به عنوان رمزگذارى بهصورت يک تحريک عصبى به رمزگذارش يعنى ساز و کار سخنگوئى خود داد. رمزگذار او هدف او را به رمزها- زبان انگليسي- ترجمه و يک پيام ايجاد کرد: 'لطفاً نمکدان را به من بده' . |
اين پيام از طريق امواج صوتى از ميان هوا، به طريقى فرستاده شد که نفر دوم بتواند آن را دريافت کند. ساز و کار شنوائى نفر دوم پيام را گرفت، آن را رمزخوانى کرد و به مرکز سيستم عصبى خود فرستاد. او براى آن پيام معنى داشت. به آن پاسخ داد و نمکدان را به نفر اول داد. |
برلو پس از طرح اين مثال توضيح مىدهد که جريان اين دو، فقط لحظهاى از يک زمان در ارتباط آن دو بود و سعى شد همه چيز بهخوبى پيش برود تا نمکدان رد و بدل شود. ولى مىتوانست اتفاقاتى بيافتد که اين فراگرد ارتباط را دچار مشکلاتى کند. |
برلو اين اتفاقات را به شرح زير تصور کرده است: 'تصور کنيد بيل يک ايدهٔ روشنى از هدفش نداشت. او مىدانست چيزى براى ساندويچش لازم دارد اما نمىدانست آن چيست. چگونه او مىتوانست رمزگذار خود را براى فرستادن پيام آگاه کند؟ تصور کنيد بيل علاقه و رابطهٔ دوستانهاى با جان نداشت، يا اينکه فکر مىکرد جان زير دست او است. اين اطلاعات به رمزگذارش داده مىشد و پيام ممکن بود چيزى به اين صورت توليد شود. 'هي، با تو هستم، آن نمکدان را بده به من' در آن لحظه جان ممکن بود نمکدان را بدهد يا اينکه ممکن بود بگويد 'خودت بردار' . |
حالا تصور کنيد اگر بيل يک فروشندهٔ جديد در يک شرکت و جان نيز نيز رئيس آن شرکت بود، بيل ممکن بود احساس کند که موقعيتى براى برقرارى جنين ارتباطى را با جان ندارد و بنابراين ساندويچ خود را بدون نمک بخورد. |
تصور کنيد سيمهائى بين سيستم عصبى بيل و رمزگذارش کشيده شده بود و او در آن لحظه دستپاچه مىشد و پيام نادرستى مانند 'دده به من ممک را' (sass me the palt) بفرستد و در جملهٔ خود ب را با د (در کلمهٔ بده) و م را با ن (در کلمه نمک) جانشين کند. فرض کنيد اين دستپاچگى منتج به اين شود که او جمله خود را به اين صورت بيان کند 'بده به من کمک را.' (حرف ک به جاى ن در کلمه نمک) در آن لحظه يا جان چيزى به بيل مىدهد که بيل آن را نمىخواسته است و يا اينکه اصلاً هيچ چيز به او نمىدهد. تصور کنيد بيل و جان در يک رستوران بسيار شلوغ نشستهاند. جان، حرف بيل را نمىشنود زيرا کانال ارتباطى لبريز (overload) شده است و در نتيجه جاى صداى بيل را نمىشنود. بدون اينکه بيل متوجه علت شود از اين بىتوجهى جان مىرنجد و ديگر هرگز با او غذا نمىخورد. |
اصلاً تصور کنيد که جان و بيل از دو فرهنگ، مختلف باشند. فرض کنيد در فرهنگ جان مردم هرگز گوشت را با نمک نمىخورند و يا استفاده از نمک را براى گوشت نپذيرند. در نتيجه جان اصلاً بيل را درک نکند و بهعبارتى ممکن است مثل او فکر نکند. (Berlo,1960,pp34-35). |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران روز معلم آمریکا معلمان رهبر انقلاب دولت مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم حجاب شهید مطهری شورای نگهبان
تهران زلزله هواشناسی معلم شهرداری تهران سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش پلیس سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
خودرو بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت دلار دلار ایران خودرو قیمت طلا سایپا کارگران بازار خودرو تورم قیمت
مسعود اسکویی فضای مجازی تلویزیون سریال سینمای ایران سینما دفاع مقدس موسیقی تئاتر
دانشگاه علوم پزشکی مکزیک
رژیم صهیونیستی غزه فلسطین اسرائیل جنگ غزه چین روسیه نوار غزه حماس عربستان ترکیه اوکراین
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان تراکتور لیگ برتر ایران رئال مادرید بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر باشگاه پرسپولیس
اینستاگرام همراه اول دبی اپل ناسا وزیر ارتباطات تبلیغات گوگل پهپاد
کبد چرب بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه ویتامین طول عمر بارداری