چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا
نمونهٔ نثر سادهٔ عوفی
'در تاريخ يمينى مسطور است (۱) که طغرل طاغى که از بندگان سلطان مسعودبنمحمود بود، در نوبت سلطان عبدالرشيد، بر ملک مستولى شد، ضعف سلطان و قوت خويشتن او را باعث و محرض آمد تا ملک را فرو گيرد، و عبدالرشيد باضطرار بقلعه رفت، و طغرل بر تخت مملکت نشست، و بفرمود تا عبدالرشيد را در زير ديوار گرفتند، و ملکمحمود را ضبط کرد، و خزائن را تلف کردن گرفت، و وزارت خود به ابوسهل زوزنى داد (۲) و هرچند ابوسهل درآنعهد از کفاة بود و مردى دانا و هنرمند بود، ليکن حبمال و جاه، او را ديدن وخامت عاقبت آن شغل حايل شد، و خواجه حسينبنمحمد مروزى از اعيان کفاة حضرت بود، [نظاره مىکرد تا از پردهٔ غيب چه بيرون آيد، و حاملهٔ حبلى چه زايد] - جمله بين قلاب در نسخهٔ کهنهتر نيست و محتمل است از الحاقات نساخ باشد - و اين طغرل پيوسته به شراب مشغول بودي، و وزير از ابوسهل زوزنى کار ميراند و جهان مىسوخت و او را نه در عواقب کار پادشاه نظرى و نه در صلاح خويش انديشهاي. و از شاگردانِ ديوان رسالت مردى بود نام او رسول ابو عمر (نسخهٔ معارف: رسول او ابو عمري) گفتندي، گفت ميان من و توسکين لغومه - کذا نسخه و اصل: تسکيني. معارف: توسکنى تفرقه، طبقات ناصري: توشکين. (ص ۱۸) و در بيشتر تواريخ نوشتکين سلاحدار است - (کذا) دوستى بود و او سلاحدارى بود از آحاد سلاحداران که روز بار سلاح برگرفتي؛ روزى مرا گفت مىبينى که اين چه غبنى است؟ اينچنين سگى ناجوانمردى بر جاى پادشاهان ما نشسته است! | ||||||
| ||||||
(۱) . اين حکايت به ظن غالب از جلد سوم تاريخ بيهقى نقل شده است و مطالبى در او است که در هيچ تاريخى نيست اما عوفى در عبارات آن دست برده است و سبک بيهقى را زير و زبر کرده است، معذلک اثر سادگى عبارت هنوز در اين حکايت برجا است. | ||||||
(۲) . اين روايت را در هيچ تاريخى نديدهام که وزارت طغرل با ابوسهل زوزنى بوده است و بسيار تازه و مهم است و فصلى بر شرح احوال ابوسهل مذکور که از بزرگان آن دوره و مردى شايان توجه مىباشد افزوده است و روايت خواجه ابوالفضل بيهقى را در مورد اين مرد عجيب و غريب تکميل مىنمايد. | ||||||
(۳) . اين شعر از امير معزى است. | ||||||
جمله دلها از غبن رنجورست و تمامت سينهها از اين غصه افکار و من عزم کردهام که خود را فداى اين دولت سازم و حق نعمت خاندان محمودى بگزارم و به زخمى او را از پاى درآرم، اگر ميرد غرض من حاصل شود، پس از آن اگر مرا بکشند هيچ باک ندارم. رسول گويد: من او را گفتم اى برادر کارى که تو بر دست گرفتى کارى خرد نيست و اين را انديشهها بايد کرد، گفت هيچ حاجت انديشه نيست من چون از سر جان خود برخاستهام تدبير اين کار بر من آسان خواهد بود، پس روى بدان کار آورد و چند کس را در آن معنى با خود يار کرد و پيوسته من تفحص حال مىکردم و او را بر اخفاى آن سر وصيتها واجب مىديد. | ||||||
پس طغرل طاغى جشن نوروزى ساخت و خلقى را خلعتها داد و تشريفات و انعامها فرمود، روز چهارشنبه ششم ماه ذىالقعده طغرل طاغى خواست که به بارگاه آمد و بر تخت نشيند، توشکين (نسخهٔ معارف: بوسکني) گفت من و سه يار دگر عزم جزم کرديم که او را بکشيم من ياران را گفتم که نخست من ابتدا کنم و دورباش برانم (دورباش اسلحهاى بوده است چون زوبين - برهان گويد: نيزهاى بوده است دوسر و نيز گويد: تبرزين و نيزه و ناچخ و عصا را هم گويند) اگر کارگر آيد نيک و الا شما ناچخ درو گيريد و تمام کنيد و اگر ما کشته شويم نامى از ما در عالم منتشر شود و به وفادارى و حقگزارى در عالم مثل شويم؛ پس بر اين قرار سلاحها برگرفتيم و در پيش صفه بار بايستاديم چون طغرل بيرون آمد ارزه بر اندام من افتاد چنان که آواز دندان [من] ياران بشنيدند و من چوبى در زير دندان بگرفتم تا آواز اصطکاک آن نيايد و توکل بر خداى کردم،. | ||||||
همينکه طغرل پاى بر بالاى صفه نهاد يک دورباش چنان به قوت در زير پستان او بزدم که از قوت خود بيفتادم و آن سه يار من ناچُخ (۴) و کتاره (۵) در وى گرفتند و تمام کردند و يکى از ياران ما کشته شد و من و دو يار ديگر به سلامت بمانديم و تشويق در بارگاه افتاد و من برخاستم و سر او ببريدم و غوغا درآمدند و او را پارهپاره کردندو سر او را بر سر چوبى کردند و اعيان را خبر نبود و به در سراى مىآمدند چون آن بديدند جمله بگريختند و مخفى شدند و جمله لشکريان برنشستند و انديشه بر کار ملک مقصور گردانيدند و ايشان را خبر آمد که در قلعهٔ بزکند (اصل: کند. طبقات ناصري: بزغند) سه فرزندان مسعود (طبقات ناصري: دو کس يکى ابراهيم و دوم فرخزاد - ص ۱۸ طبع کلکته) برقرارند و از بيغ قهر و ظلم طغرل طاغى در امان مانده چتر و دورباش و اسباب تجمل آنجا بردند و هر سه برادر بياوردند و امير فرخزاد بر تخت نشست و قاعدهٔ ملک دگرباره ممهد شد و از يک وفادارى و حقگذارى که ترکى بهجاى آورد اين ملک که از جاى رفته بود به قرار باز آمد و تخت به بخت باز رسيد و تاج سرافراز شد. | ||||||
| ||||||
(۴) . ناچخ: به ضم جيم فارسى و سکون خاء نقطهدار تبرزين را گويند ... و بعضى گويند سنائى است که سر آن دو شاخ باشد و نيزهٔ کوچک را نيز گويند (برهان) ظاهراً نيزهٔ دوشاخ همان دورباش است که شرح آن گذشت - اين نام در ادبيات عصر غزنوى زياد آمده است. | ||||||
(۵) . کتاره و کتاله و کتار به قول برهان به فتح اول بر وزن هزار حربهاى است که بيشتر اهل هند بر ميان زنند - و بهنظر مىرسد که 'غداره' به تشديد دال که شمشير راست و کوتاهى است ازقمه بزرگتر و از شمشير کوتاهتر در حدود يکمتر به ساخت کاردى دراز همان کتاره باشد (مؤلف). | ||||||
(۶) . نقل از باب هيجدهم از قسم سوم جوامعالحکايات عوفى. | ||||||
عوفى اين داستان را از بيهقى يا کتابى ديگر برداشته است و علائم قدمت در بعض عبارات آن پيدا است و اينک دو نمونهٔ ديگر از لبابالاباب و نثر خاص عوفى نقل مىشود که علىالتحقيق از قلم خود او تراوش کرده است. |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران دولت سیزدهم رافائل گروسی دولت رئیس جمهور مجلس شورای اسلامی رهبر انقلاب محمد اسلامی رئیسی شورای نگهبان مجلس زنان
تهران پلیس زلزله هواشناسی شهرداری تهران بارش باران حجاب قتل آموزش و پرورش فضای مجازی شهرداری وزارت بهداشت
مسکن خودرو حقوق بازنشستگان مالیات سایپا قیمت طلا قیمت دلار ایران خودرو قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی بورس
تلویزیون سینما نمایشگاه کتاب دفاع مقدس تئاتر سریال سینمای ایران نمایشگاه کتاب تهران موسیقی کتاب صدا و سیما مهران مدیری
دانش بنیان اینوتکس دانشگاه آزاد اسلامی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین رفح حماس جنگ غزه روسیه چین ترکیه نوار غزه اوکراین
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر ذوب آهن لیگ قهرمانان اروپا نساجی لیگ برتر فوتبال ایران بازی لیگ برتر ایران سپاهان جواد نکونام
اپل هوش مصنوعی سامسونگ ناسا آیفون گوگل مایکروسافت باتری فضا فضاپیما
بیماران خاص استرس رژیم غذایی کاهش وزن بیمه زیبایی دندانپزشکی فشار خون