به توى باغ، باغبانى کنم مو |
|
به چوب نار، چوپانى کنم مو |
بگيرم برّهاى از ميش خوشرنگ |
|
بيارم يار و مهمانى کن مو |
|
سيا چشمى که گندم پاک مىکرد |
|
مرا مىديد، گريبان چاک مىکرد |
عرق از پشت چشمان برمه برمه |
|
خود دسمال دلبر پاک مىکرد |
|
پسر عمو ازى کيچه [کوچه] گذر کرد |
|
شمال کاکُلش موره خبر کرد |
به دل گفتم عرقچينى بدوزم |
|
لَوشِ [لبش] خنديد و عالم رِ خبر کرد |
|
الا دختر که رنگ ماه دارى |
|
به ايوان سرا، کرگاه [کارگاه] دارى |
ز ايوان سرا، کرگاه بردار |
|
من بيچاره را گمراه دارى |
|
پسينى گو گل اومد |
|
سيه چشمم به گو [گاو] دوشى دراومد |
دو چشمش ور من و رويش به گو گل |
|
چو گوساله به مهر مادر اومد |
|
بيابون رفتن مو جبر و زوره |
|
که چائى خوردن مو آب شوره |
به ديدار تو دلبر خواهم اومد |
|
که روز گرمست و شب باد سموره |
|
در قلعه که بار انداخت زيبا |
|
گليم هشت و چار انداخت زيبا |
به قربان دو انگشت بلورش |
|
چه تازى بر شکار انداخت زيبا |
|
شوى رفتم به مهمون پدرزن |
|
[به آب] کهنه و با نون ارزون |
هنى يک لقمه از نونش نخوردم |
|
کمونم داد و گفتا: پنبه ورزن |
|
چرونم گله را با سينهٔ ريش |
|
که شير آيه همى پستون اين ميش |
زنم من گلّه را اندر بلندى |
|
که از گرگم نباشد هيچ تشويش |
|
شتر از بار مىناله، من از دل |
|
بناليم هردومون، منزل به منزل |
شتر ناله که بار من گرانه |
|
منم نالم که دور افتادم از ول |
|
بچر گلّه که چوپون در عذابه |
|
ببار بارون که باريدن ثوابه |
الا اى مرغ، دوغ دوغ دوغ کن امشب |
|
که حال دلبرم امشو خرابه |
|
نگارم مىچرونه ميش و برّه |
|
بگردم روز وشو، درّه به درّه |
چو کوک مست مىره سوى صحرا |
|
دلم از دورىاش شد ذرّه، ذرّه |
|
از اينجا تا 'زواره' چل گُداره |
|
گدار چلمى نقش و نگاره |
که هر کى که خبر از يارم آره |
|
که جفتى گو بدم تخمى بکاره |