دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

حکایت


یکی صیاد مرغی بسته پر داشت    به بستان برد و بند از پاش برداشت
زدندش طایران بوستانی    صلای رغبت هم آشیانی
چو پرزد دید بال خویش بسته    عدوی خانه در پهلو نشسته
برآورد از شکاف سینه‌ی خویش    صفیری پرخراش از سینه‌ی ریش
که مرغی را چه ذوق از سرو شمشاد    که پروازش بود در دست صیاد
قفس باشد ارم بر نغمه سازی    که بیند در کمین تاراج بازی
شما کزادگان شاخسارید    نشاط سرو و گل فرصت شمارید
که صیاد مرا با من شماریست    مرا هم در شکنج دام کاریست


همچنین مشاهده کنید