پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

شیر خدا بند گسستن گرفت


شیر خدا بند گسستن گرفت    ساقی جان شیشه شکستن گرفت
دزد دلم گشت گرفتار یار    دزد مرا دست ببستن گرفت
دوش چه شب بود که در نیم شب    برق ز رخسار تو جستن گرفت
عشق تو آورد شراب و کباب    عقل به یک گوشه نشستن گرفت
ساغر می قهقهه آغاز کرد    خابیه خونابه گرستن گرفت
در دل خم باده چو انداخت تیر    بال و پر غصه گسستن گرفت
پیر خرد دید که سرده توی    دست ز مستان تو شستن گرفت
طفل دلم را به کرم شیر ده    چون سر پستان تو جستن گرفت
جان من از شیر تو شد شیرگیر    وز سگی نفس برستن گرفت
ساقی باقی چو به جان باده داد    عمر ابد یافت و بزستن گرفت
بیش مگو راز که دلبر به خشم    جانب من کژ نگرستن گرفت


همچنین مشاهده کنید