پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مقدمهٔ شاهنامهٔ منثور (۲)


'وَ انَّما ذُکِرتُ هٰذهِ الابيات لاَنّى رَأَيتُ الفُرسَ يُعَظّمونَ هٰذهِالابياتِ و القصيدَة وََ يُصَوِّرونَها وَ يَرَوْنَها کتاريخ لَهُمْ' و مرتبهٔ دوم در آخر فصل تاريخ ايران است به اين عبارت:
'و اَنْقَضَى اَمْر ملُوکِ الفُرس وَ اَظهَر الله دينَهُ و اَنْجَزَ وَعْدَه و فيهِ يَقُول ابْنُ‌الجَهم:
والفُرسَ والرُّومَ لَهٰا اَيّامٌ يُمْنَعُ مِن تفْخِيمها الاِسْلاٰمُ
و يقُول المَسعُودِيّ فى آخرِ قَصِيدَتِهِ بِالفارسيّةِ:
سپرى شد زمان خسروانا چو کام خويش راندند در جهانا
و از روى اين دو سه بيت نمونهٔ واضح مى‌شود که منظومهٔ مسعودى در بحر هزج مسدس بوده است بر وزن خسرو شيرين نظامي، و چون تاريخ تأليف کتاب اَلْبَدّء وَالتّاريخ به تصريح خود مؤلف در سنهٔ (۳۵۵) بود. پس تأليف منظومهٔ مسعودى قبل از اين تاريخ يعنى قبل از ۳۵۵ خواهد شد. لکن چه مقدار قبل از آن به هيچ‌وجه معلوم نيست؟
هرچند چنان‌که ملاحظه مى‌شود در هيچ‌يک از دو مأخذ مذکور يعنى ثعالبى و مقدسى اطلاق لفظ 'شاهنامه' بر منظومهٔ مسعودى نشده است ولى چون موضوع اين منظومه تاريخ پادشاهان گذشتهٔ ايران بوده است بدين مناسبت ما آن را نيز در رديف شاهنامه‌هاى قبل از فردوسى ياد نموديم.
ديگر از اين قبيل شاهنامه‌هاى قبل از فردوسى شاهنامه‌هائى بوده است به نثر که به فرمان شخصى موسوم به ابومنصور محمدبن‌عبدالرزاق طوسى در اواسط قرن چهارم جمع‌آورى شده است و ما از وجود چنين شاهنامه‌ فقط از سه مأخذ خبر داريم:
۱. آثارالباقيه که در دو موضع بالصراحه اسمى از اين شاهنامه برده است.
۲. مقدمهٔ قديم شاهنامه است که مکرر از اين ابومنصوربن‌ عبدالرزاق صحبت مى‌نمايد.
۳. مقدمهٔ جديد شاهنامه يعنى مقدمهٔ بايسنغرى است ... (براى تفصيل رجوع شود به: مقالهٔ آقاى قزوينى در بيست مقالهٔ جلد دوم).
اين ابومنصور محمدبن عبدالرزاق يکى از رجال تاريخى قرن چهارم هجرى است و به موجب تصريحى که در مقدمهٔ شاهنامه شده است نسبت او به بزرگان زمان ساسانيان مى‌رسيده است و شرح احوال وى در تواريخ اسلامى پراکنده ضبط شده است، اين مرد از اعيان و رؤساى طوس بود و در عهد سامانيان رياست طوس و نيشابور با او بود و در سنهٔ ۳۴۹ و ۳۵۰ دو مرتبه به سپهسالارى کل خراسان نايل آمد و در سنهٔ ۳۵۱ در محارباتى که به نفع ديلميان در خراسان راه انداخته بود مسموم و مقتول گرديد و پسران او نيز از آن پس در نتيجهٔ سازش با ابوعلى سيمجور به‌دست سامانيان و به پافشارى سبکتکين برافتادند.
ابومنصور المعمرى وزير ابومنصور محمدبن‌عبدالرزاق و از خويشاوندان و بطانهٔ او بوده است و خود در مقدمهٔ شاهنامه نسب خود را بر اينگونه مى‌نويسد:
'ابومنصوربن محمد عبدالله‌بن جعفربن فرخ‌زاد [بن] کسل (کذا) کرانخوار [بن‌کنارنگ] - اينجاى نسبنامه در مقدمه مغشوش است قسمت‌هاى بين قلاب الحاقى و حدسى است - و کنارنگ پسر سرهنگ پرويز بود و به کارهاى بزرگ او رفتى وانگه که خسروپرويز به‌دير روم شد کنارنگ پيش‌رو بود لشکر پرويز را و حصار روم بستد و نخستين کسى که بر ديوار برفت و با قيصر برآويخت و او را بگرفت و پيش شاه آورد او بود (۱) و در هنگام ساوه‌شاه ترک که بردر هرى آمذ کنارنگ پيش او شذ به جنگ، و ساوه شاه را به نيزه بيفکند (۲) و لشکر شکسته شذ، و چون رزم هرى بکرد نيشابور او را داذ و طوس را خود بذو داذه بوذ (مقدمهٔ شاهنامه (بيست‌مقاله ج ۲) ص ۵۹).
(۱) . اين مطالب واقعيت تاريخى ندارد زيرا قيصر روم به‌دست پرويز اسير نشده است و لشکريان پرويز به رياست شاهين و شهر براز به حرب روم رفتند و پرويز نرفت - و بعدها هرقل پرويز را در حصار دستگرد بيفشرود نه پرويز او را.
(۲) . فاتح جنگ هرى و کشندهٔ ساوه بهرام چوبين بوده است به تصريح خود شاهنامه و بلعمى و غيره و ساوه‌شاه را به تير زده است، نه به نيزه.
اين مقدمه که قديمى‌ترين آثار امروزى نثر فارسى شناخته شده، در بعضى نَسخ‌هاى قديم خطى ديده مى‌شود.
مقدمهٔ شاهنامه از جمله نثرهائى است که از عربى ترجمه نشده و در اصل به پارسى درى تحرير يافته است، از اين‌رو داراى خصايص ذيل مى‌باشد: فارسى آن بر تازى غلبه دارد و صدى يک تا دو لغت تازى بيش (سواى نام‌ها) در آن نيست و مابقى فارسى خالص است و نيز طورى هم نيست که معلوم شود محرر قصدى خاص در اين شيوه داشته است، لغات فارسى آن همه از لغات روان و سادهٔ درى است، و از آن قبيل لغاتى است که فردوسى نيز در شاهنامه آورده است، و شکى نيست که باقى کتاب - يعنى شاهنامهٔ منثور ابومنصورى - نيز بر همان منوال بوده است و اين سادگى و فراوانى لغات پارسى و اندکى لغت تازى طبعاً در گويندهٔ طوسى که شاهنامه را از روى متن منثور مذکور به نظم مى‌آورده است اثر بخشيده و شاهنامه را به سبک و شيوهٔ مشهور درآورده است. از کردهٔ اين مقدمه و بعضى جاى‌هاى تاريخ بلعمى که گويا ترجمه از عربى نيست و از مأخذ پارسى نقل گرديده چون داستان کيومرث و عقايد ايرانيان در بدو تاريخ که مقدمه‌اى است که بلعمى بر ترجمهٔ طبرى افزوده، و داستان بهرام چوبين و غيره و نيز از فصول حدودالعالم و الْاَبْنيَة فى حَقايقِ الاَدْوِيَةِ و قسمت‌هائى از تاريخ سيستان که نقل از گرشاسپنامهٔ ابوالمؤيّد بلخى است به خوبى مى‌توانيم به سبک قديمى‌ترين نثر درى پى بريم. يکى از آن خصايص آن است که صدى يک الى دو و در بعضى جاى‌ها صدى چهار الى ده (سواى اسامى خاص) زيادتر عربى ندارد و باقى الفاظ فارسى است. و اتفاقاً اين روش در شعر قديم تا قرن پنجم نيز ديده مى‌شود.
خصوصيت ديگر مقدمه، خالى بودن از موازنه و مترادفات و سجع و ديگر صنايع است که در آن روزگار رسم نبوده است تنها در يک مورد اين مقدمهٔ سجع ديده مى‌شود و آن يک مورد آنجا است که مى‌خواهد فضايل شاهنامه را به‌شمارد و گويد:
'خواندن اين نامه دانستن کارهاى شاهان است، و بخش کردن گروهى از ورزيدگان کار اين جهان، (اين قسمت ظاهراً مغشوش است و بعضى نسخ اين جمله (بخش ... الخ) را ندارد) و سود اين نامه هر کسى را هست، و رامش جهان است، و اندوه‌گسار اندوه گنان است، و چارهٔ درماندگان است. ص ۲۸' (مقدمهٔ شاهنامه، جلد دوم، بيست مقالهٔ قزويني).


همچنین مشاهده کنید