دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی


بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی    دلبر کافرم از چادر کافوری روی
کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده    عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی
کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی    تیز شد لهجه‌ی گفتارم از آن تندی خوی
گفتم: از چیست چنین تازه رخت گفت: از می    گفتم: از کیست چنین طیره سرت گفت: از شوی
خواهشی کردم و القصه عنان در پیچید    به وثاق آمد و پر مشک شد از وی مشکوی
خانه روشن شد از آن ماه سجنجل سینه    حجره گلشن شد از آن ترک عقیقل گیسوی
در فرو بستم و بنشست و می‌آوردم و نقل    و آنچه در مجلس ازو رنگ پدید آید و بوی
باده گردان شد و او سر خوش و من خرم و نه    در میان من و او هیچ کسی جز من و اوی
دست او ساقی و لب مطرب و رخ معشوقه    اوحدی واله و آشفته و زار از همه سوی
گاه در گردنم افتاد چو چوگان زلفش    گاه در پای وی افتاده من خسته چو گوی
باده خورد و به زبان مست شد آن تند نهاد    مست بود و به درم رام شد آن عربده جوی
باز کردم ز هم آن زلف دو تا، تار به تار    بر گشودم ز هم آن بند قبا، توی به توی
خانه خالی بود او عاشق و من مست،دگر    نتوان گفت برو، هر چه تو دانی میگوی


همچنین مشاهده کنید