دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

قا


قابله دیده زائیدن یادش آمد! (عا).
رک: ماما دیده، زائیدن یادش آمد
قابلیت نه به تعداد، به استعداد است٭
٭گرچه جمعیت کرکوک کم از بغداد است ............................ (...؟)
قابیل هابیل را با بیل کشت یا میل؟
این بحث پایان‌ناپذیر و بی‌فایده است
    نظیر: مورچه‌ای که با حضرت سلیمان حرف زد نر بود یا ماده؟
قاتق نان خود را به‌هم رساند
رک: دیزی می‌گردد درش را پیدا می‌کند
قاچ زین را محکم بگیر نیفتی، اسب دوانی پیشکشت!٭
نظیر: قربان ریش نازکت، منزل به منزل ره برو، منزل شکستن پیشکشت
      ٭یا: قاچ زین را بگیر نیفتی اسب‌دوانی پیشکشت
قادر آقا نمرد و کیسهٔ دوخته خالی ماند!٭
رک: آدم طمعکار هفت کیسه دارد هر هفت خالی
      ٭یعنی طمعکار نامراد ماند
قارون به کجا رفت و چه شد سیم و زر او؟ (آتش)
نظیر: قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت (سعدی)
قاشق ساختن کارى ندارد، يک مشت مى‌زنى گود مى‌شود، دُمش را مى‌کشى دراز مى‌شود٭
رک: آهنگرى کارى ندارد: آهن را پهن مى‌کنى مى‌شود بيل، دراز مى‌کنى مى‌شود ميل!
      ٭اخگر مضمون اين مَثَل را در قالب دو بيت زيبا چنين بيان کرده است:
گفت آن کو ز کار بى‌خبر است کار قاشق‌گرى چه سهل بوَد
مى‌شود پهن چو زنى مشتى چو دُمش را کشى دراز شود
قاشق نان خود به‌هم رساند
رک: از تو حرکت، از خدا برکت
قاشق ندارى آش بخورى نانت را کج بيل کن
نظير:
    گر نبوَد مشربه از زرّ ناب با دو کف دست توان خورد آب
    ـ گر نباشد فرش ابريشم طراز با حصير کهنهٔ مسجد بساز
قاضى از پسِ اقرار نشنود انکار٭
رک: انکار بعد از اقرار مسموع نيست
٭دگر مگوى که من ترک عشق خواهم کرد که......................... (سعدى)
قاضى هم از اهل بخيه است (از جامع‌التمثيل)
قاطر پيش آهنگ آخرش توبره‌کش مى‌شود
رک: يابوى پيش‌آهنگ آخرش توبره‌کش مى‌شود
قاطرِ پيش‌آهنگ توبره‌کش است
صورتى ديگرى است از مَثَل پيشين
قاطر را گفتند پدرت کيست؟ گفت اسب آقادائى‌ام است  (عا).
رک: به قاطر گفتند پدرت کيست...
قاطرِ قصاب خانه کارد خونى زياد ديده
رک: 'شتر پير آواز کوس و دُهُل بسيار شنيده' و نظاير آن
قاف غلط، قيف غلط، قوف غلط، پس چه بخوانم؟
دو نفر کارى که يکى آواز خوش داشت ولى بى‌سواد بود و ديگرى بدآواز و باسواد با هم شريک شدند و قرار گذاشتند آنکه خوش‌آواز است در مجالس ختم و ترحيم قرآن بخواند و هر جا کلمه‌اى را به غلط خواند قارى باسواد سرفه کند تا بيسواد دريابد و خطاى خود را اصلاح کند. برحسب اتفاق روزى قارى خوش‌آواز در مسجدى شروع به خواندن سورهٔ 'ق' کرد و همينکه گفت: 'قاف' تصادفاً قارى باسواد را سرفه گرفت و سرفه‌اى سر داد. قارى بيسواد به تصور اينکه سرفه‌ٔ شريکش طبق قرار قبلى است پس از اندکى تأمل گفت: 'قيف' ! قارى باسواد اين بار به اختيار و براى تذکر وى سرفهٔ ديگرى کرد. قارى بيسواد قدرى انديشيد و گفت 'قوف' ! باز قارى باسواد سرفه کرد.قارى بيسواد هر چه فکر کرد چيزى به عقلش نرسيد که اين سرفه‌هاى مکرّر براى چيست و سخت به خشم آمد و از جاى خود خيز برداشت و بر سر و کلهٔ قارى باسواد افتاد و مشتى چند بر مغزش بنواخت و گفت: احمق، 'قاف' غلط، 'قيف' غلط، 'قوف' غلط، پس چه بخوانم؟
(نقل از داستان‌هاى امثال، تأليف اميرقلى امينى، ص ۳۲۳ با اندک تغيير در برخى کلمات و عبارات)
قال فراخور حال است
رک: سخن گواه حال گوينده است
قامت بلند نشان حماقت است
نظير:
بالاى دراز را خرد کم باشد (سعدى)
ـ عقل طويل را نبوَد هيچ اعتبار (حافظ)
    ـ گردن و ريش و پاى دراز از حماقت حديث گويد باز (اوحدى)
ـ آدم قد بلند عقلش گرد است
ـ آدم قد بلند عقلش تا ظهر است
ـ آدم قدبلند عقلش تا قوزک پايش است
ـ کل طويل احمق
ـ قربون خدا با خلقش، آدم دراز کو عقلش؟ (عا).


همچنین مشاهده کنید