شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چون چنگ شدم جانا آن چنگ تو دروا کن


چون چنگ شدم جانا آن چنگ تو دروا کن    صد جان به عوض بستان وان شیوه تو با ما کن
عیسی چو تویی ما را همکاسه مریم کن    طنبور دل ما را هم ناله سرنا کن
دستی بنه ای چنگی بر نبض چنین پیری    وان خون دل زر را در ساغر صهبا کن
جمعیت رندان را بر شاهد نقدی زن    ور زهد سخن گوید تو وعده به فردا کن
دیوانه و مستی را خواهی که بشورانی    زنجیر خودم بنما وز دور تماشا کن
دیدم ز تو من نقشی بر کالبدی بسته    جان گفت علی الله گو دل گفت علالا کن
زان روز من مسکین بی‌عقل شدم بی‌دین    زان زلف خوش مشکین ما را تو چلیپا کن
زنار ببند ای دل در دیر بکن منزل    زان راهب پرحاصل یک بوسه تقاضا کن
در چهره مخدومی شمس الحق تبریزی    گر رغبت ما بینی این قصه غرا کن


همچنین مشاهده کنید