سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

حکایت کافری کی گفتندش در عهد ابا یزید کی مسلمان شو و ...


بود گبری در زمان بایزید    گفت او را یک مسلمان سعید
که چه باشد گر تو اسلام آوری    تا بیابی صد نجات و سروری
گفت این ایمان اگر هست ای مرید    آنک دارد شیخ عالم بایزید
من ندارم طاقت آن تاب آن    که آن فزون آمد ز کوششهای جان
گرچه در ایمان و دین ناموقنم    لیک در ایمان او بس ممنم
دارم ایمان که آن ز جمله برترست    بس لطیف و با فروغ و با فرست
ممن ایمان اویم در نهان    گرچه مهرم هست محکم بر دهان
باز ایمان خود گر ایمان شماست    نه بدان میلستم و نه مشتهاست
آنک صد میلش سوی ایمان بود    چون شما را دید آن فاتر شود
زانک نامی بیند و معنیش نی    چون بیابان را مفازه گفتنی
عشق او ز آورد ایمان بفسرد    چون به ایمان شما او بنگرد


همچنین مشاهده کنید