یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حسن پری جلوه کرد دیو جنونم گرفت


حسن پری جلوه کرد دیو جنونم گرفت    ای دل بدخواه من مژده که خونم گرفت
من که شب غم زدم بس خم از اقلیم عشق    تفرقه چونم شناخت حادثه چونم گرفت
خنجر جور توام سینه به نوعی شکافت    کاب دو چشم از برون راه درونم گرفت
بهر رضای توام چرخ ز قصر حیات    خواست به زیر افکند بخت نگونم گرفت
هیچ گه از جرم عشق گرم به خونم نگشت    خوی تو در عاشقی بس که زبونم گرفت
عشق که تسخیر من از خم زلف تو کرد    در خم من سالها داشت کنونم گرفت
محتشم از مردمان بود دل من رمان    رام پری چون شدم گرنه جنونم گرفت


همچنین مشاهده کنید