یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد


ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد    باز این فتنه ندانم که چه در سر دارد
یارب از زلف پریش تو دلم جمع مباد    که پریشانی او عالم دیگر دارد
ماه نو در فلک از دست غمش شد به دو نیم    خم ابروی تو اعجاز پیمبر دارد
دعوی عشق کسی راست مسلم که مدام    اشک سرخ و رخ زرد و تن لاغر دارد
تنگ عیشی نکشد آن که ز خون آب جگر    دم به دم باده‌ی گل‌رنگ به ساغر دارد
آن که بر آب بقا شد کرمش رهبر خضر    خبر از تشنگی کام سکندر دارد
گر نمی‌کشت مرا، خلق نمی‌دانستند    که دم از عشق زدن این همه کیفر دارد
اشک عشاق کجا در نظرش می‌آید    لب لعلی که بسی ننگ ز گوهر دارد
حال ما بی‌رخ آن ماه کسی می‌داند    که ز شب تا به سحر دیده بر اختر دارد
طوف بت‌خانه فروغی چه کند گر نکند    که بتان شکر و او هم دل کافر دارد


همچنین مشاهده کنید