جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دوشم از وصل کار چون زر بود


دوشم از وصل کار چون زر بود    تا به روز آن نگار در بر بود
جام در دست و یار در پهلو    عشق در جان و شور در سر بود
گل و شکر بهم فرو کرده    وز دگر چیزها که در خور بود
با چنان رخ ز گل که گوید باز؟    با چنان لب چه جای شکر بود؟
زلف مشکین بر آتش رخ او    خوشتر از صد هزار عنبر بود
من و دلدار و مطربی سه به سه    چارمی حارسی که بردر بود
شب کوتاه روز ما بر کرد    ور نه بس کار ها میسر بود
مطرب از شعرها که میپرداخت    سخن اوحدی عجب تر بود
گر چه عیسی دمی نمود او نیز    نیم شب در میانه سر خر بود


همچنین مشاهده کنید