دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

زى


زيان بوَد چو فراوان خورند شهد و شکر (مسعود سعد)
نظير:
نيشتر خورى چو بيشتر خورى حلوا
ـ با آنکه در وجود طعام است حظّ نفس رنج آورد طعام چو بيش از قَدَر بوَد (سعدى)
ـ چو بينى خورش‌هاى خوش گرد خويش بينديش تلخى دارو ز پيش (سعدى)
ـ به کمتر خورش بس کن از خوردنى
زيانِ به‌هنگام بهتر از سودِ نابه‌هنگام است
زيانِ کسان سود ديگر کس است (اسدى)
نظير:
غم گروهى شادى قوم دگر است
ـ ز مرگ خر بوَد سگ را عروسى
ـ مرگ خر عروسى سگ است
ـ مرسگان را عيد باشد مرگ اسب (مولوى)
ـ بوَد مرگ خران سگ را عروسى (نظامى)
ـ چهارشنبه يکى پول گم مى‌کند يکى پيدا مى‌کند
ـ خرابى بصره آبادى بغداد است
ـ به هندوستان پيرى از خر فتاد پدر مرده‌اى را به چين گاو زاد (نظامى)
ـ تا نميرد يکى به ناکامى دگرى شادکام کى گردد؟ (سعدى)
ـ گياهى بر دمد برگى بريزد چه بايد کرد رسم عالم اين است (کمال اسمعيل)
ـ تا خانه‌اى ويران نشود خانه ديگرى آباد نگردد
زيبائى گل در سکوت اوست
زير بار منّت نامرد رفتن مشکل است
زير پاى شتر مخواب تا خواب آشفته نبينى
رک: در قبرستان نخواب تا خواب آشفته نبينى
زير پاى مادران باشد جنان٭ (ترجمه‌اى است از حديث نبوى: اَلْجَّنَةُ تَحْتَ‌الاَقْدامِ‌الاُمَّهٰاتْ)
رک: بهشت زير پاى مادران است.
٭ با تو او چون است من هستم چنان .............................. (مولوى)
زير پرده نيم‌پرده‌اى هست
رک: زير کاسه نيم‌کاسه‌اى هست
زير ديگ آتش است و زير آدم آدم
همان‌طور که آتش آب ديگر را به جوشش و غليان درمى‌آورد آدم نيز آدم را تحريک مى‌کند و به‌کارى که نبايد برمى‌انگيزد
زير ديوار خرابه نخواب تا خواب آشفته نبينى
رک: در قبرستان نخواب تا خواب آشفته نبينى
زير رنج اندرون دو صد گنج است (سنائى)
رک: به راحتى نرسيد آنکه زحمتى نکشيد
زير سايهٔ روباه نخواب بگذار شير تو را بدرد
زير کاسه نيم‌کاسه‌اى هست
نظير:
زير پرده نيم‌پرده‌اى هست
ـ صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى (ابوالقاسم ميرفندرسکى)
زير لحاف کرباسي، چه مى‌داند کسي، چه مى‌کند با کسى! (عا).
زيره به کرمان مى‌بَرَد چغندر به هرات!
نظير:
خرما به بصره مى‌بَرَد پولاد به هند!
ـ کاسه به چين مى‌بَرَد و فلفل به هندوستان!
ـ عقيق به يَمَن مى‌بَرَد و لعل به بدخشان
ـ مُشک به دريا مى‌بَرَد و نافه به ختن
ـ کاسه به چين مى‌بَرَد و ديبا به روم
ـ گل به بوستان مى‌برد و شکر به خوزستان
ـ همه دانند که کس زيره به کرمان نَبَرد (خواجو)
ز يک چراغ توان صد چراغ روشن کرد (بدخشى)
رک: از چراغى بسيار چراغ‌ها توان افروخت
زينت زن عفت است، زينت مرد غيرت
زينت مرد دانش است و هنر (سنائى)
رک: ز دانش بِهْ اندر جهان هيچ نيست
زين حسن تا آن حسن فرقى است بسيار
رک: از اين حسن تا آن حسن صد گز رسن
زين عصا تا آن عصا فرقى است بسيار٭
نظير: از اين حسن تا آن حسن صد گز رسن
٭ اقتباس از اين بيت مولوى:
زين عصا تاآن عصا فرقى است ژرف زين عمل تا آن عمل راهى شگرف
زين قصه هفت گنبد افلاک پُر صداست
رک: کسى که نمى‌داند، خواجه حافظ شيرازى است
زينهار از قرين بد، زنهار (وَ قِنا ربّنا عذاب‌النّار) (سعدى)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى


همچنین مشاهده کنید