دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

زا


ز آبِ خُرد ماهى خُرد خيزد٭
آب خُرد، ماهى خُرد، آدم حقير، کار حقير
٭ نهنگ آن بِهْ که با دريا ستيزد .................................. (نظامى)
ز آن آدمى بترس که با ديو آشناست٭
٭ ........................... ز آن راه باز گرد که از رهروان تهى است (پروين اعتصامى)
ز آن بود کار شاعران بى‌نور که ندارد چراغ کذب فروغ (ابن يمين)
رک: شاعر دروغزن باشد
ز آن ساکن کربلا شدستى کامروز در مقبرهٔ يزيد حلوائى نيست (محوى همدانى)
نظير:
کربلا رفتنت بهانه بوَد
ـ ز آن گشته به کربلا مجاور... کاندر سرِ گور شمر آشى ندهند (حزين لاهيجى)
ز آواز روبَه نترسد پلنگ (فردوسى)
نظير: دليران نترسند ز آواز کوس
ز آهنگرى‌ها 'گري' مانده است ز اسباب حجره درى مانده است
ز ابتداى کار آخر را ببين٭
نظير:
مرد آخر بين مبارک بنده‌اى است (مولوى)
ـ هر که آخر بين‌تر او مسعودتر (مولوى)
ـ هر که اول بنگرد پايان کار اندر آخر او نگردد شرمسار (مولوى)
ـ عاقل آنست که انديشه کند پايان را (سعدى)
ـ هر که در پايان کارى ننگرد عاقبت روزى پشيمانى خورد (عطّار)
ـ همه کارها را سرانجام بين (اسدى)
٭ ......................... تا نباشى تو پشيمان يوم دين (مولوى)
ز احمد تا احد يک ميم فرق است
ز احمقان بگريز چون عيسى گريخت٭
نظير: صحبت ابله تو را ابله کند ـ دورى از احمقان نزديکى به خداست
٭ ........................... صحبت احمق بسى خون‌ها بريخت (مولوى)
زادهٔ خر يقين که خر باشد
زادهٔ ظالم ستمگر مى‌شود٭
نظير:
از مار نزايد جز مار بچّه
ـ نباشد مار را بچه به‌جز مار (اسعد گرگانى)
ـ برِ پاک نايد ز تخم پليد (سعدى)
٭ ........................ تيغ چون بشکست خنجر مى‌شود (...؟)
زاغ از هشيارى بسيار نجاست مى‌خورَد
زاغم زد و زوغم زد، پس‌مانده کلاغم زد! (عا).
رک: زوغم زد و زاغم زد...
ز افسار زنبور و شلوار ببر توان پخت حلوا و ليکن به صبر!
بيتى است شبيه به گفتار سور آليست‌ها که به مزاح در مقام صبر بيان کنند
زالو هر چه بيشتر خون بمکد گُنده‌تر مى‌شود
ستمگر هر چه بيشتر بيرحمى و ستمگرى کند خونخوارتر مى‌شود
ز امتحان شود حال هر کسى معلوم
نظير: خوش بوَد گر محک تجربه آيد به ميان
ز اندازه بيرون مَنِه پاى خويش ٭
رک: پايت را به اندازهٔ گليمت دراز کن
٭ نخواهى که زير افتى از جاى خويش ............................
ز اندوه باشد رخ مرد زرد (فردوسى)
نظير: ريختن اشک از سوختن دل است
زاهدان فردوس مى‌جويند و ما ديدار دوست
رک: 'دوست را چيست بِهْ ز ديدن دوست' و 'دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را'
زاهدى در پلاس‌پوشى نيست٭
نظير: زهد با نيّت پاک است نه با جامهٔ پاک (پروين اعتصامى)
نيزرک: پارسائى به خرقه‌پوشى نيست (مولوى)
٭........................... زاهد پاک باش و اطلس پوش (سعدى)
زاينده ميرنده است
رک: آدميزاد تخم مرگ است


همچنین مشاهده کنید