جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عق، عل


عقب کلاه باید برده دویدن کفش پاره کردن است
عقد پسرعمو و دخترعمو را در آسمان بسته‌اند
عقرب از خُبث طبیعت بزند نیش به سنگ (سعدی)
رک: کژدم از خبث طبیعت بزند...
عقربهٔ زمان به عقب برنمی‌گردد
عقل آدمیزاد از عقب سرش می‌آید
نظیر: عقل روستائی از پس می‌آید
عقل به کوچکی و بزرگی نگاه نمی‌کند
رک: نه هر که به قامت مهتر به قیمت بهتر
عقل چهل زن به اندازهٔ یک مرغ سیاه است! (عا).
رک: زن ناقص‌العقل است
عقل چیز دگر و مدرسه چیز دگر است (از مجموعهٔ مختصر امثال طبع هند)
عقل خودت که این باشد وای به عقل بچه‌هات! (عا).
نظیر: کلانِ ما که تو باشی چه عقل ما باشد! (از مجموعهٔ امثال طبع هند)
عقل در راه عشق دیوانه است٭
رک: عشق در آمد به دل رفت ز سر عقل و هوش
٭عاشقی خود نه کار فرزانه است  .............................. (سنائی)
عقل در کوی عشق نابیناست (سنائی)
رک: عشق درآمد به دل رفت ز سر عقل و هوش
عقل دروازهٔ جهنّم است نه دالان بهشت
عقل را با عشق خوبان طاقبت سرپنجه نیست٭
٭ .............................  با قضای آسمانی بر نیاید جهد مرد (سعدی)
عقل روستائی از پس می‌رسد
نظیر: روستائی را عقل از پس می‌رسد
نیزرک: دِه مرو ده مرد را احمق کند
عقل ز بسیار خوری کم شود٭
رک: یک لقمه کمتر بخور گیر حکیم نیفتی
٭ ......................... دل چو سپر غم سپرِ غم شود (نظامی)
عقل سالم در بدن سالم است
 
عقل طویل را نبوَد هیچ اعتبار٭
رک: قامت بلند نشان حماقت است
٭گر سرو پیش قد تو سر می‌کشد مرنج ................................. (حافظ)
عقل عقل را قوّت دهد
رک: مشورت ادراک و هشیاری دهد
عقل قوّت گیرد از عقل دگر٭
 
رک: مشورت ادراک و هشیاری دهد
٭ ..........................    نَیْ شَکَر کامل شود از نَیْ شکر (مولوی)
عقل که به چهل روز نیامد به چهل سال هم نمی‌آید
نظیر: عقلی که به هفت سالگی نیاید به هفتاد سالگی هم نمی‌آید
عقل که نیست جان در عذاب است!
عقل متکلّم از کلامش پیداست
رک: سخن گواه حال گوینده است
عقل مردم به چشمشان است
عقل و دولت قرین یکدگرند٭
نظیر: خردمند باشید تا توانگر باشید (از قابوس‌نامه)
٭ .............................. هر که را عقل نیست دولت نیست (سعدی)
عقل هر چیز بِه‌‌ْ از آدمیزاد است
نظیر: عقل که نیست جان در عذاب است
عقل هرگز خطا نیندیشد٭
٭ ......................... با من و تو بلا نیندیشد (سنائی)
عقلی که به هفت سالگی نیاید به هفتاد سالگی هم نمی‌آید
نظیر: عقل که به چهل روز نیامد به چهل سال هم نمی‌آید
علاج درد دندان، کشیدن دندان است
رک: دندانی را که درد می‌کند باید کشید
علاج فاسد به افسد محال است (یا: دفع فاسد...)
علاج مردم دیوانه نیست جز زنجیر (سرخوش تفرشی)
نظیر: دیوانه همان بِهْ که بوَد اندر بند
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد ٭(سعدی)
      ٭مستخرج از بیت زیر که هر دو مصراع آن جزء امثال سایره شده است:
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست (سعدی)
  علاجی بکن کز دلم خون نبارد  سرشک از رُخم پاک کردن چه حاصل (میروالهی قمی)
علاجی نیست خصم پوچ گو راغیر خاموشی (نجیب کاشانی)
رک: جواب ابلهان خاموشی است
علّت برود، عادت نرود
رک: ترک عادت موجب مرض است
علف باید به دهان بُزی شیرین بیاید
علف به دهان بُزی شیرین می‌آید
نظیر: آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
علفِ درِِ آغل تلخ است (یا: علفِ دمِ آغل...)
رک: مرغ همسایه غاز می‌نماید
علف هرزه زود رشد می‌کند
علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن (سعدی)
  علم بهر کمال باید خواند  نه به سودای مال باید خواند (اوحدی)
نظیر:
علم را دام و جاه مساز (اوحدی)
    ـ علم کز بهر باغ و زاغ بوَد همچو مر دزد را چراغ بوَد (سنائی)
علم بی‌بحث و مال بی‌تجارت و مُلک بی‌سیاست را بقائی نباشد
علم بی‌عمل درخت بی‌ثمر است
رک: با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری
علم تاج سر است و مال غُل گردن
معنی مثل مقایسه شود با مفهوم این دو بیت
  آنکه را علم هست و مالش نیست روزی آن علم مالشی دهدش
  و آنکه را مال هست و علمش نیست روزی آن مال مالشی دهدش (عمادی شهریاری)
علم چون حاصل کنی آنگه عمل خالص شود
علم در سینه باید نه در سفینه (از مجموعهٔ امثال، طبع هند)
علم دل را به‌جای جان باشد٭
رک: ز دانش بِهْ اندر جهان هیچ نیست
٭ ...........................    سرِ بی‌علم بدگمان باشد (سعدی)
علم را دام مال و جاه مساز٭
    نظیر: علم بهر کمال باید خواند نه به سودای مال باید خواند (اوحدی)
٭ ........................  بر رهِ خود ز حرص چاه مساز (اوحدی)
علم عندالله مقصدهای ماست٭
٭ عَلَّمَ الانِسان خمِ طغرای ماست ........................... (مولوی)
علمِ غیب کسی نمی‌داند به‌جز پروردگار
علم نور است و جهل تاریکی٭
رک: از دانش بِهْ اندر جهان هیچ نیست
عَلَمْ و عَلَمْ، درد و ورم، از این نبود نوک عَلَمْ! (عا).
رک: ـ استاد، عَلَمْ! ـ این رنگ نبود سر عَلَمْ!
علمی که ره به حق ننماید ضلالت است٭
٭ سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او .................................. (سعدی)
علیک‌السّلام، سرت تو کُلام، چی آوردی برام؟ (عا).
به شوخی و مزاح در جواب سلام به‌کار برند
علی‌الصباحِ نشابور و خفتن بغداد٭
٭ دو چیز مرد سفر را کند ز غم آزاد .......................... (...؟)
علی می‌مانَد و حوضش (یا: علی ماند و حوضش)
عالمی بر منبر مجلس می‌گفت و برای استحقاق آب کوثر که ساقی آن علی علیه‌السّلام است شرایطی صعب و دراز می‌شمرد. چون سخن در این معنی به پایان برد لُری از مستمعین برخاست و گفت: ای شیخ اگر اینها که گوئی راست است پس... (به نقل از امثال و حکم دهخدا، ج ۲، ص ۱۱۱۶)


همچنین مشاهده کنید