دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا
نثر روان و سادهٔ عهد صفوی در ایران و هند ـ از اسکندرنامه
'گلدسته بندان رياض سخندانى و گلچينان بوستان نکتهدانى بدينگونه آوردهاند که چون (صلصالخان) خبردار شد از اشکنجه کردن (مهتر نسيم) از شهر خطا بيرون آمده داخل در غار افرآسياب شد در پيش (شمامهٔ جادو) رسيد از هر جا سخن در ميان آوردند و آن شب را در غار بهسر برد و مهتر نسيم را بيرون غار انداخته بودند که (معتر برق) خود را رسانيد نعش نسيم و اسباب او را برداشته داخل در عمارت (شمسه بانو) گرديد و جراحى بر سر او گماشتند که او را چاق کند. | |
چون روز ديگر شد (صلصال) از بردن نعش مهتر نسيم خبردار شد (يزدک) را طلبيد و گفت مىخواهم که نعش نسيم را پيدا کنى يزدک عرض کرد به چشم و از غار بيرون آمد داخل شهر خطا گرديد و کدخدايان و ريشسفيدان شهر خطا را طلبيد و از هر کدام التزام گرفت که نعش نسيم از خانه هر کس بيرون بيايد مالش مال ديوان، سرش در پاى قاپق ـ چون چند روز از اين مقدمه گذشت غياث جراح بسيار تشويق به هم رسانيد چون شب گرديد خود را در سر چهارسو رسايند و مقدمهٔ گريزاندن نسيم را گفت يزدک گفت تو دروغ مىگوئى غياث گفت من از چشم خود ديدم؛ القصه يزدک گفت غياث را مجبوس کردند بعد از آن خود برخاست داخل در عمارت شمسه بانو گرديد' . | |
| |
واقعهٔ محاربهٔ شاهزاده حمزه ميرزا سنهٔ ۹۹۰ هجرى با امراى تکلو و ترکمان که در دو فرسنگى سلطانيه روى داد (۱). | |
(۱) . اين فصل از روى عالمآراى عباسى جلد اول نوشته شده اين کتاب تاريخ شاه عباس اول و محتوى تاريخ صفويه تا آن زمان است و در ۱۰۲۵ خاتمه يافته است اسکندر بيک منشى مؤلف کتاب خود در اين واقعه حضور داشته است. | |
'پيشتر از طلوع صبح صادق 'نواب جهانبانى' (۲) زينت بيگم را که عمهٔ محترمهٔ آن حضرت و بانوى دولتخانهٔ عالى بود با ديگر حرمها و فرزندان وداع فرموده آقاجان بيک افشار را با قورچيان حرم بر سر دولتخانه تعيين فرمودند. با وثايق الطاف الهى روى توجه به مقابلهٔ اعدا آورده به دستور روز گذشته چرخچيان لشگر دست راست و دست چپ و قول، به قاعدهٔ مقرر هر يک در مقام خود قرار گرفتند، و غريب به ظهر طليعهٔ لشگر معاندان هويدا گشته از کثرت گرد و غبار روى هوا پوشيده گشت... بعد از آنکه جميع لشگر از پس کوه بيرون آمده در بلندى يَسْل بستند، سياهى عظيم که علامت بيست هزار کس بود به نظر آمد، ملازمان موکب اقبال به تصور آنکه مبادا که آن سياهى لشگر بوده باشد اندکى هراسان گشتند، و واهمهاى عظيم در دلها افتاد و ايشان لحظهاى در آن بلندى کوه ايستاد، از آنجا قدم در دشت نهاده پيشتر آمدند و در اين وقت مشخص شد، که آن سياهى شتران اردوى ايشان بود که بار کرده همراه آورده بودند و در پس سر ايشان بود، دلها اندک اطمينانى يافت، و الحق اگر در آن روز جنگ را تأخير انداخته و در همانجا بر آن بلندى فرود مىآمدند يحتمل که از خوف کثرت لشگر و تسلط و استيلاى معاندان تزلزل تمام به احوال ملازمان موکب عالى شاهزادهٔ عالميان راه مىيافت. | |
(۲) . مراد از جهانبانى شاهزاده حمزه ميرزا پسر ارشد سلطان محمد و برادر شاه عباس کبير است که در آن اوقات وليعهد پدر و در حقيقت پادشاه بالاستقلال بود و در بدايت حال به تحريک همگان بهدست يکى از ملازمان در خواب به قتل آمد. | |
راقم حروف که در آن هنگام بيست و شش مرحله از مراحل زندگانى طى کرده بود و در سلک ارباب قلم و منسوبان ديوان نواب جهانبانى انتظام داشت، از غايت جهالت نفس که لازم مردم بيست و شش ساله است زره پوشيده و اسلحه و يراق بر خود مرتب داشته با نيزهٔ خطى خود را در زمرهٔ ارباب جلادت قرار داده، از رکاب مقدس جهانبانى جدائى اختيار ننموده تا هنگام فتح، همراه و از دقايق احوال خبر داشت، و اين قضيه را به نوعى که مشاهده نمود مرقوم قلم وقايعنگار مىگرداند. | |
مجملا ـ چون آن طبقه پيشتر آمدند مشخص شد که دو قول (يعنى دو قلب ـ مؤلف) قرار داده بودند، يک قول مسيبخان و ولىخان و لشگر تکلو که على سلطان پاکمان، چرخچى ايشان بود و يک قول محمدخان و امتخان ذوالقدر و اسمعيل قليخان و ادهمخان... و ساير ترکمانان که چرخچى ايشان گلابىخان... بود و چتر زرنگار بر سرا شاهزادهٔ طهماسب ميرزا افراشته، در قول ترکمان قرار و آرام داشت. | |
چون نقارب فئتين به تلاقى انجاميد و چرخچئين طرفين دست به آلب کارزار بردند، لشگر تکلو (۳) که در مقابل شاملو بودند، و جماعهٔ ترکمانان که روبهروى استاجلو (۴) بودند، در هم آويختند و گرد و غبار ارتفاع يافته جوانان طرفين داد دلاورى مىدادند. | |
(۳) . تکلو و استاجلو و شاملو نام طوايفى است که دولت صفوى را بهوجود آوردند و اينک تکلو و ترکمان طغيان کرده تهماسب ميرزا به شاهى برداشته با شاهزاده حمزه ميرزا وليعهد مىجنگند و استاجلو و شاملو وفادارى کرده با او همراهاند. | |
(۴) . تکلو و استاجلو و شاملو نام طوايفى است که دولت صفوى را بهوجود آوردند و اينک تکلو و ترکمان طغيان کرده تهماسب ميرزا به شاهى برداشته با شاهزاده حمزه ميرزا وليعهد مىجنگند و استاجلو و شاملو وفادارى کرده با او همراهاند. | |
در اول حال عساکر اقبال به قدم جلادت پيش رفته طايفهٔ شاملو بر چرخچيان تکلو ظفر يافتند، و على سلطان پاکمال به قتل رسيد، و حمزه بيک وزير اسمعيل قليخان به خدمت نواب جهانبانى آمده، خبر کشته شدن على سلطان رسانيد، و همچنين طايفهٔ استجلو بر چرخچيان ترکمان غلبه نمودند. على قليخان اغلى که خود را در زمرهٔ مبارزان نامى مىشمرد، از غايت غرور شجاعت بلکه جهالت در قول خود توقف ننموده به نفس خود مباشر حرب گشته در ميان چرخچيان بکارزار قيام مىنمود، تا آنکه چرخچيان ترکمان از صولت سپاه استاجلو منهزم گشته شاه على سلطان برادر اميرخان به قتل رسيده سر او را به انقارخانه و يراق آوردند. | |
از آن طرف امراءِ عاصى از مشاهدهٔ اين حال بىآرام گشته لشگر بىشمار از قول تکلو بيرون آمده خود را مانند برق لامع بر طايفهٔ شاملو زده ايشان را به طريق بناتالنعش متفرق و پراکنده ساختند، و شاه کرم بيک لنگ که داروغهٔ قزوين بود با چندى از جوانان کار آمدنى شاملو به قتل رسيد و حمزه بيک وزير اسمعيل قليخان گرفتار گشت، و همچنين از سپاه ترکمان، کلِّ برادران و اولاد و اتباع اميرخان و شاه قلى سلطان و غير ذلک با لشگر پرخاشجوى رزم آزماى به قصد قلع و قمع على قليخان (مراد فتحاغلى است که بالاتر ذکرش در جهالت گذشت) و انتقام خون اميرخان از قول بيرون آمده پيرغيبخان و جماعة چرخچيان استاجلو را به يک صدمهٔ دليرانه از هم پاشيده خود را به قول على قليخان رسانيدند و چون على قليخان در قول خود نبود مردم قول به هم برآمده به جستجوى خان افتادند و سپاه ترکمان مجال مصادمه و محاربه به ايشان نداده، کلِّ سپاه استاجلو اتباع را از هم پاشيدند و علم و نقارهٔ او و امراى استاجلو را بردند! | |
على قليخان بعد از تک و دو بسيار و کارزار بىشمار که به نفس خود نموده بود، خود را به سه چهار نفر به دامن کوه کشيد! | |
خبر هزيمت آن جماعت و از هم پاشيدن، و علم و نقارهٔ او و مردم استاجلو بردن و شکست خوردن شاملو به نواب جهانبانى رسيد، اسملشخان مهردار ذوالقدر و جمعى از امرا که در دست چپ قول همايون بودند به کومک على قليخان مأمور شده به مدد او فرستادند آن جماعت به کومک محاربه شتافته، کارى نساختند، و على سلطان ثانى اغلى ذوالقدر نيز به قتل رسيده همگى آن گروه از صولت سپاه ترکمان منهزم گشته و منهزمان مذکور در قول همايون تاب توقف نياورده راه فرار پيش گرفتند! | |
در اين حال مزاج مقدس عالى متغير گشته قول همايون نيز به هم برآمد! | |
چون باد از جانب مخالف مىوزيد و گرد و غبار سطوح يافته بود، در ميان گرد و غبار چتر فلکآساى نواب جهانبانى از نظر معاندان پوشيده گشت! | |
با وجود آنکه لشکر معاند از قول گذشته بود متوجه قلب نشده بازگرديد. | |
نواب جهانبانى با وجود پراکندگى لشگر، با اندک مايه مردمى که مانده بودند در معرکه پاى ثبات و قرار استوار داشته ميرزا هدايت ولد نجم ثانى را فرستادند که على قليخان را به خدمت اشرف آورد، که در رکاب مقدس بوده باشد. مشاراليه رفت و جواب آورد که على قليخان مىگويد 'روى آمدن به خدمت نواب جهانبانى ندارم و کار از صلاح گذشته بعد از اين زندگانى که در دشمن کامى و مذلت و خوارى گذرد به چه کار مىآيد، در معرکه استادهام که در درياى حرب غوطه خورده مستغرق بحر فنا گردم!' | |
نواب جهانبانى ديگر باره او را با على سلطان ذوالقدر قوراغلى فرستاده از روى اعراض پيغام دادند که مگر تو را بهخاطر مىرسد که من پشت به معرکه کرده راه فرار مىپيمايم. زهى تصور باطل زهى خيال محال! بهر حال بيا که هرچه بر سر ما مىآيد بر سر تو هم خواهد آمد. |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه ایران چین شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان حجاب جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی
اصفهان قتل سلامت شهرداری تهران تهران هواشناسی فضای مجازی سیلاب سامانه بارشی آموزش و پرورش سازمان هواشناسی باران
خودرو بانک مرکزی بازار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا دلار یارانه مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان تورم
تلویزیون نمایشگاه کتاب سینمای ایران صدا و سیما دفاع مقدس مسعود اسکویی موسیقی سریال مهران غفوریان
معماری
اسرائیل رژیم صهیونیستی حماس فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا جنگ اوکراین نوار غزه
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر جواد نکونام رئال مادرید سپاهان بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس
اپل گوگل اینستاگرام آیفون مایکروسافت باتری ناسا عکاسی
کاهش وزن توت فرنگی سیگار فشار خون اعتماد به نفس کبد چرب