دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

هر (۶)


هر کجا يار بوَد گلشن و گلزار آنجاست٭
مقا: يار با ما که باشد گلخن ما گلشن است
٭ با رُخ يار مرا حاجت گلشن نبود ................... (صغير اصفهانى)
هر کس آب دلش را مى‌خورد
رک: هر کس آب قلب خودش را مى‌خورد
هر کس آب قلب خودش را مى‌خورد
نظير:
هر کس آب دلش را مى‌خورد
ـ خدا به‌قدر قلب هر کس به او مى‌دهد 
ـ هر کس مهمان عمل خويش است
هر کس آتش گويد دهانش نسوزد (از قرةالعين)
رک: از گفتن آتش زبان نسوزد
هر کس آن کند که از اصل و گوهر وى سزد (ابوالفضل بيهقى)
رک: هر کسى آن کند که از گوهر وى سزد
هر کس آن کند که نبايد کردن آن بيند که نبايد ديدن (قابوس‌نامه)
صورت ديگرى است از: 'هر که آن کند که نبايد آن بيند که نشايد'
هر کس از جان بگذرد آخر به جانان مى‌رسد (يحيى قُرْطُبى)
هر کس از هر جا رانده است با ما برادرخوانده است!
هر کس اين کمان را نتواند کشيد
نظير: هر دندانى اين لقمه را نتواند خائيد
هر کس به‌قدر خويش گرفتار محنت است٭
    نظير: 
    زمانه‌اى است که هر کس به خود گرفتار است (از: جامع‌التمثيل)
    ـ هر کسى را بنگرى باشد به دردى مبتلا (طائى شميرانى)
    ـ يک تن آسوده در جهان ديدم آن هم 'آسوده' ‌اش تخلّص بود!
    ـ اندر اين خاکدان فرسوده هيچ‌کس را نبينى آسوده (سنائى)
    ـ به عالم هر که را بينى تو، داغى بر جگر دارد (مخفى زيب‌النّساء)
     ـ هيچ زاغى بى‌داغ نيست
٭ عنقاى مغرب است در اين دور خُرّمى خاص از براى محنت و رن است آدمى
هر کس به‌قدر فهمش فهميد مدّعا را
هر کس به امّيد همسايه نشست، شب گرسنه مى‌خوابد
نظير:
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
ـ مردهٔ مرا هيچ‌کس چون من نگريد 
ـ پاس تو بِهْ ز تو ندارد کس (اميرخسرو دهلوى)
ـ کس نکند به‌جاى تو آنچه تو خود به‌جاى خود کنى
ـ مردهٔ مرا هيچ‌کس چون من نگريد
    ـ شير گردن ستبر از آن دارد که رسولى به خرس نگذارد (سنائى)
ـ يار خود بر کس مَنِه بر خويش نِهْ
هر کس به خرابات مى‌رود از کلفت و نازکش نمى‌ترسد
نظير: زديم بر صف رندان و هر چه باداباد
هر کس به شهر خود شهريار است
رک: به شهر خويش هر کس شهريار است
هر کس به عيب خود کور است٭
نظير:
کاه را در چشم ديگران مى‌بيند و شاه تبر را در چشم خود نمى‌بيند
ـ کور خود است و بيناى مردم 
    ـ کور خود مباش و بيناى مردم
ـ همه حمّال عيب خويشتنيم
ـ طعنه بر عيب ديگران چه زنيم (سعدى)
      ٭ تمثّل:
موى بشکافى به عيب ديگران  چون به عيب خود رسى کورى در آن (مولوى)
هر کس به‌قدر همت خود خانه ساخته٭
٭ بلبل به باغ و جغد به ويرانه ساخته ....................... (هلالى)
هرکس به‌کارى مشغول، صنّار بنداز تو کشکول!
هر کس پادشاه ريش خويش است
هر کس در کار خود مختار است
نظير: شال خودم است، لارى مى‌پيچم
هر کس پلوها را خورده به حجله برود!
ملاّ نصرالدين را در شب عروسى شام نداند تا به رسم معمول با عروس در حجله شام بخورد. ملاّ از اين عمل سخت متغيّر شد. در پايان مجلس که مى‌خواستند او را به حجله ببرند گفت: 'هر کس پلوها را خورده به حجله برود!'
نظير: هر که آش خورده برود پرده!
هر کس تنها برود پيش قاضى برمى‌گردد راضى
صورت ديگرى است از مَثَل بعد. رجوع به مَثَل مذکور شود
هر کس تنها برود پيش قاضى برمى‌گردد راضى
صورت ديگرى است از مَثَل بعد. رجوع به مَثَل مذکور شود
هر کس تنها به قاضى برود راضى برمى‌گردد
نظير:
    هر آن کس کو رود تنها به قاضى ز قاضى خُرّم آيد گشته راضى (عطّار)
ـ هر که او به پيش حاکم تنها رود سرخ‌روى بيرون آيد (ناصرخسرو، سفرنامه)
ـ هر که تنها برود پيش قاضى برمى‌گردد راضى (عا).
هر کس خدائى دارد، قسمتِ جدائى دارد
هر کس خر را پشت‌بام برده خودش هم پائين مى‌آورد!٭
نظير:
    هر آن کس که او برد خر را به بام فرو آورد گر شود کار خام (بهمن‌نامه)
ـ آن که او بدريد داند دوختن (مولوى)
      ٭ تمثّل:
به نادانى خرى بردم بر اين بام به دانائى فرود آرم سرانجام (نظامى)
هر کس در خواب است حصه‌اش در آب است
رک: هر که به خواب است حصه‌اش به آب است
هر کس دردش در دل خودش است
نظير: غم هر کس در دل خودش است
هر کس دو بال غاز به دوش ببندد فرشته نمى‌شود
نظير:
    از دو بال سريش کرده نشد هيچ طرّار جعفر طيّار (سنائى)
ـ نه عيسى مى‌توان خواندن هر آن کس را که خر دارد
ـ نه معجزات بوَد هر که را عصا باشد (اديب صابر)
ـ نه هر زنى به دو گز مقنعه است کدبانو (ظهير فاريابى)
نيزرک: نه هر که آينه سازد سکندرى داند
هر کس دير سر سفره بيايد استخوان نصيبش مى‌شود
صورت عاميانه و ساده‌ترى است از: 'آن که دير بر خوان آيد جز استخوان نصيب نَبرَد'
هر کس را فرزند خويش خوش نمايد
رک: بوزينه به چشم مادرش غزال است
هر کس روزى خودش را مى‌خورد
نظير: 
هر سرى يک روزى دارد
ـ قسمت هيچ‌کس را هيچ کس نمى‌تواند بخورد
ـ قسمت کس کس نخورد
ـ هيچ‌کس روزى هيچ‌کس را نتواند خورد
ـ نصيب کسى را کسى نمى‌خورد
ـ نخورده است کس روزى هيچ‌کس (نظامى)
    ـ بر سر هر لقمه بنوشته عيان کز فلان بن فلان بن فلان (مولوى)
ـ هر سرى قسمتى و نصيبى دارد
ـ لقمه افتد ز دهان چون نبوَد قسمت کس (واعظ)
هر کس کتاب عاريه بدهد بايد يک دستش را بريد و هر کس پس بدهد هر دو دستش را
رک: هر که کتاب عاريه داد...
هر کس که زن ندارد آرام تن ندارد
نظير: مردى که زن ندارد پيرهن به تن ندارد
هر کس که نمک خورد و نمکدان بشکست در محفل رندان جهان سگ بِهْ از اوست
رک: جائى‌که نمک خورى نمکدان مشکن
هر کس ما را به غربت دچار کرد به نکبت دچار شود!


همچنین مشاهده کنید