چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت


فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت    مرا گذاشت درین مملکت غریب و برفت
چو گفتمش که نصیبم دگر ز لعل تو نیست    گشود لب به تبسم که یا نصیب و برفت
چو گفتمش که دگر فکر من چه خواهد بود    به خنده گفت که فکر رخ حبیب و برفت
چو گفتمش که مرا کی ز ذوق خواهد کشت    نوید آمدنت گفت عنقریب و برفت
رقیب خواست که از پا درآردم او نیز    مرا نشاند به کام دل رقیب و برفت
نشست برتنم از تاب تب عرق چندان    که دست شست ز درمان من طبیب و برفت
ز دست محتشم آن گل کشد دامن وصل    گذاشت خواری هجران به عندلیب و برفت


همچنین مشاهده کنید