دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

هر که درین دیرخانه مرد یگانه است


هر که درین دیرخانه مرد یگانه است    تا به دم صور مست درد مغانه است
ور به دم صور باهش آید ازین می    نیست مبارز مخنث بن خانه است
بر محک دیرخانه ناسره آید    هر که گمان می‌برد که شیر ژیان است
در بن این دیر درس عشق که گوید    آنکه ز کونین بی نشان و نشانه است
هر که دلی شاخ شاخ یافت چو شانه    سالک آن زلف شاخ شاخ چو شانه‌است
بر سر جمعی که بحر تشنه‌ی آنهاست    هرچه رود جز حدیث عشق فسانه است
عاشق ره را هزار گونه جنیبت    در پس و در پیش این طریق روانه است
عشق که اندر خزانه‌ی دو جهان نیست    در بن صندوق سینه کنج خزانه است
چون رخ معشوق را نه شبه و نه مثل است    سلطنت عشق را نه سر نه کرانه است
چشمه و کاریز و جوی و بحر یک آب است    عاشق و معشوق و عشق هر سه بهانه است
ذره اگر بی‌عدد به راه برآید    ذره که باشد چو آفتاب عیان است
هر دو جهان دام و دانه است ولیکن    دیده و دل را وجود دام چو دانه است
تا که زبانم به نطق عشق درآمد    در دل عطار صد هزار زبانه است


همچنین مشاهده کنید