دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم


کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم    بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم
بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن    تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟
چگونه باشد در دام مانده حیران صید    ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم
هوات تا ز من دلشده چه برد؟ چه گویم    جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟
ببرد این دل و اندر میان بحر غم افگند    سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم
بلا به پیش خیال تو گفت دوش دل من    که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم
ز گوشه‌ای غم تو گفت: می‌خورم غم کارت    ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم
درین غمم که: عراقی چگونه خواهد مردن؟    ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم


همچنین مشاهده کنید