چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آرزوی روی تو جانم ببرد


آرزوی روی تو جانم ببرد    کافریهای تو ایمانم ببرد
از جهان ایمان و جانی داشتم    عشق تو هم این و هم آنم ببرد
غمزهات از بیخ وز بارم بکند    عشوهات از خان و از مانم ببرد
شحنه‌ی عشقت دلم را چون بخواند    از حساب جعل خود جانم ببرد
عقل را گفتم که پنهان شو برو    کین همه پیدا و پنهانم ببرد
گفت اگر این بار دست از من بداشت    باز باز آمد به دستانم ببرد
انوری چند از شکایتهای عشق    کو فلان بگذاشت و بهمانم ببرد
این همه بگذار و می‌گوی انوری    آرزوی روی تو جانم ببرد


همچنین مشاهده کنید