دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ای خداوند یکی یار جفاکارش ده


ای خداوند یکی یار جفاکارش ده    دلبری عشوه ده سرکش خون خوارش ده
تا بداند که شب ما به چه سان می‌گذرد    غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده
چند روزی جهت تجربه بیمارش کن    با طبیبی دغلی پیشه سر و کارش ده
ببرش سوی بیابان و کن او را تشنه    یک سقایی حجری سینه سبکسارش ده
گمرهش کن که ره راست نداند سوی شهر    پس قلاوز کژ بیهده رفتارش ده
عالم از سرکشی آن مه سرگشته شدند    مدتی گردش این گنبد دوارش ده
کو صیادی که همی‌کرد دل ما را پار    زو ببر سنگ دلی و دل پیرارش ده
منکر پار شده‌ست او که مرا یاد نماند    ببر انکار از او و دم اقرارش ده
گفتم آخر به نشانی که به دربان گفتی    که فلانی چو بیاید بر ما بارش ده
گفت آمد که مرا خواجه ز بالا گیرد    رو بجو همچو خودی ابله و آچارش ده
بس کن ای ساقی و کس را چو رهی مست مکن    ور کنی مست بدین حد ره هموارش ده


همچنین مشاهده کنید