دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

هر


هر آمدى رفتى دارد و هر رفتى آمدى
رک: ضيافت پاى پس هم دارد
هر آنچه بينند در ويرانى، نگويند در آبادانى (از اسرارالتوحيد)
هر آنچه حاکم عادل کند همه داد است (از مجموعهٔ امثال طبع هند)
هر آنچه ديده بيند دل کند ياد٭
رک: چشم مى‌بيند دل مى‌خواهد
٭ ز دست ديده و دل هر دو فرياد ............................... (باباطاهر)
هر آن سرّى که دارى با دوست در ميان مَنِهْ چه دانى که وقتى دشمن گردد (سعدى)
هر آن شمعى که ايزد برفروزد کس کش پف کند ريشش بسوزد (عطّار)
    رک: چراغى را که ايزد برفروزد هر آن کس پُف کند ريشش بسوزد
هر آن کس که بد کرد کيفر بَرَد٭
رک: بد مکن که بد افتى، چَهْ مکَنْ که خود افتى
      ٭ نگر تا چه گفته است مرد خرد .............................. (فردوسى)
  هر آن کس که در کيسه‌اش زر بوَد  کلامش متين است اگر خر بوَد
    رک: به‌دست هر کسى مُشتى سيم باشد سگ او واجب‌التعظيم باشد
هر آن کس که دندان دهد نان دهد
مقتبس از حکايت زير که سعدى در بوستان (باب ششم) نقل کرده است:
    يکى طفل دندان برآورده بود  پدر سر به فکرت فرو برده بود
    که من نان و برگ از کجا آرمش مروّت نباشد که بگذارمش
    چو بيچاره گفت اين سخن پيش جفت   نگر تا زن او را چه مردانه گفت:
    مخور هَولِ ابليس تا جان دهد همان کس که دندان دهد نان دهد
    نظير: جان بى‌نان نداد خداى (سنائى)
    نيزرک: خدا روزى‌رسان است
هر آن کو تند رانَد زود مانَد٭
نظير: تند مى‌روى فلانى، ترسم به ره بماني
      ٭ تحريفى است از مصراع دوم اين بيت نظامى:
نبايد راهرو کو زود رانَد هر آن کو زود رانَد زود مانَد
هر آن کو خورده او نان گدائى نپندارى توانَد پادشاهى (لاادرى)
نظير: هر که خورَد نان گدائى هرگز نکند پادشاهى
  هر آن کهتر که با مهتر ستيزد  چنان افتد که هرگز برنخيزد٭(اسعد گرگانى)
رک: آدم يک پيراهنه با آدم دو پيراهنه نمى‌تواند دربيفتد
      ٭ ويس و رامين، گفتار اندر ستايش سلطان ابوطالب طغرل بک. دکتر شهابى در کتاب نظامى شاعر و داستانسرا (ص ۲۱۳) اين بيت را به نظامى نسبت داده است
هر ابرى باران ندارد
رک: همه ابرى باران ندارد
هراسنده مردم نيرزد به هيچ٭
رک: نيايد ز ترسندگان هيچ‌کار
٭ دلبرى کن و دست دشمن بپيچ .......................... (اديب نيشابورى)
هر بادى آبْ سردْ نمى‌کند
هر بار سبو از آب درست نيايد (سَمَک عيّار)
رک: سبو هميشه از آب سالم برنيايد
هر بُردى خوردى دارد و هر خوردى بُردى (باستانى پاريزى، آفتابهٔ زرّين فرشتگان)
هر بُزى را به پاى خود آويزند
رک: از بد و نيک کس کسى را چه
هر بلا که از آسمان مى‌آيد براى جان آقا زمان مى‌آيد! ٭
رک: هر جا سنگ است براى پاى آدم لنگ است
      ٭ انورى گفته است:
هر بلائى کز آسمان آيد    گرچه بر ديگرى قضا باشد
به زمين نارسيده مى‌پرسد خانهٔ انورى کجا باشد؟
هر بلائى که به هر کس برسد از خويش است (يا: هر شکستى که...)٭
نظير:
خويش است که در پى شکست خويش است
    ـ همه از دست غير مى‌نالند سعدى از دست خويشتن فرياد (سعدى)
ـ همه ترسند از بيگانه من از خويش مى‌ترسم 
    ـ من از بيگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد (سعدى)
ـ دشمن من ميان سينهٔ من (صائب)
ـ پَرِ من است که برِ من است
    ـ شکايت از که کنم خانگى است غمّازم (حافظ)
ـ چون دوست دشمن است شکايت کجا برم (اظهرى)
ـ پيوسته دلم ز دست خويشان ريش است (باباافضل)
ـ همه ترسند از اغيار و من از يار مى‌ترسم (فيضى دکنى)
    ـ يوسف به ريسمان برادر به چاه رفت (صائب)
    ـ کم گريز از اژدهاى نر ز آشنايان و از خويشان کن حذر (مولوى)
٭ شيشه نزديک‌تر از سنگ ندارد خويشى ................................... (صائب)
هر بهارى را خزانى در پى است
نظير:
هر بهارى را خزانى و هر راهى را پايانى است (سعدى)
ـ هيچ گلى تا آخر تازه نمى‌ماند
هر بهارى را خزانى و هر راهى را پايانى است (سعدى)
رک: هر بهارى را خزانى در پى است
هر بيشه گمان مبر که خالى است شايد که پلنگ خفته باشد ٭
      ٭ شعر از گلستان سعدى است و در بعضى نسخ به‌صورت زير ضبط شده است:
هر پيسه گمان مبر نهالى باشد که پلنگ خفته باشد
هر پشتکى زد ما وارويش را زديم
هرگز از او کم نبوده‌ايم، همواره با او لج‌بازى و مخالف خوانى کرده‌ايم
هر تجربه‌اى عقل را زياد مى‌کند
رک: يک زيان کردم و استاد شدم
هر جا آش است کچل فرّاش است (عا).
نظير:
هر جا پلو، همان جا بدو!
ـ هر جا عروسى است پاچه‌ور مى‌مالد (هر جا عزاست يقه مى‌دراند)
    ـ به هر جا شود دود قليان بلند سلامٌ عليکم منم شاهسوند!
هر جا بچّه هست شيطان نيست
کودک با حرکات و سخنان خود افراد خانواده را سرگرم مى‌کند و آنان را از غيبت و بد گفتن پشتِ سر ديگران باز مى‌دارد
هر جا پلو، همان جا بدو! (عا).
رک: هر جا آش است کچلک فرّاش است
هر جا خرس است جاى ترس است
هر جا خر مى‌افتد گردن مُلاّ مى‌شکند
رک: هر که از بام مى‌افتد گردن ما مى‌شکند
هر جا در است ما دالانيم، هر که خر است ما پالانيم! (عا).
نظير:
اينجا نشد جاى دگر، اين خر نشد خرِ دگر
ـ اين خر نشد خر ديگر، پالان مى‌سازم رنگ ديگر!
هر جا دود است دَم است
هر جا دود نيست سود نيست
خلاف: هر جا پلو همان جا بدو
هر جا را مى‌بُرّى خون برمى‌آيد (از جامع‌التمثيل)
محيطى کشنده و رنج‌آور است
رک: شير را از مور صد زخم است
هر جا سنگ است براى پاى آدم لنگ است
نظير:
هر چه گيوهٔ تنگ است براى پاى آدم لنگ است
ـ هر جا نيش است مال پاى درويش است
ـ هر چه سنگ آيد به پاى لنگ آيد
ـ سنگ به پاى شکسته مى‌خورد
ـ سنگ به درِ بسته مى‌خورد
ـ هر جا شاخ گاو است حواله‌اش براى ما تحت آدم بدبخت است
ـ محنت زده را ز هر طرف سنگ آيد
    ـ گر در همه شهر يک سر نيشتر است در پاى کسى رود که درويش‌تر است
    ـ اگر سنگى ز گردون اندر آيد همانا عاشقان را بر سر آيد (اسعد گرگانى)
ـ ماده هميشه به عضو ضعيف مى‌ريزد
ـ بلا هميشه به جان آدم دردمند مى‌ريزد
ـ براى آدم بدبخت بلا از در و ديوار مى‌بارد
ـ سرّى است در مجادلهٔ سنگ و پاى لنگ (صبا)
    ـ گر ز هفت آسمان گزند آيد راست بر عضو مستمند آيد (سعدى)
    ـ سگ هماره حمله بر مسکين کند تا تواند زخم بر مسکين زند (مولوى)
هر جا عروسى است پاچه‌ور مى‌مالد، هر جا عزاست يقه مى‌دراند (عا).
رک: هر جا آش است کچل فرّاش است


همچنین مشاهده کنید