شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود


سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود    فغان کز چشم او آخر فتادم از گناه خود
نمی‌دانم چرا برداشت از من سایه‌ی رحمت    سهی سروی که دارد عالمی را رد پناه خود
کشد شمشیر و گوید سر مکش از من معاذالله    گدائی را چه حد سرکشی با پادشاه خود
میندیش از جزا هرچند فاشم کشته‌ای ای مه    که من خود هم اگر باشم نخواهم شد گواه خود
شب عید است و مه در ابر و مه جویندگان در غم    تو خود بر طرف با می برشکن طرف کلاه خود
به جرمی کاش پیشش متهم گردم که هر ساعت    به دست و پایش افتم معذرت خواه از گناه خود
چو من از دولت قرب ارچه دوری محتشم میرو    به این امید گاهی بر در امید گاه خود


همچنین مشاهده کنید