چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تا به گرد روی آن شیرین پسر گردم همی


تا به گرد روی آن شیرین پسر گردم همی    چون قلم گرد سر کویش به سر گردم همی
بهر آن بو تا که خورشیدی به دست آرم چنو    من به گرد کوی خیره خیره برگردم همی
پس چو میدان فلک را نیست خورشیدی چو تو    چون فلک هر روز گرد خاک در گردم همی
آبروی عاشقان در خاکپایش تعبیه‌ست    خاکپایش را ز بهر آب سر گردم همی
از پی گرد سم شبدیز او وقت نثار    گه ز دیده سیم و گه از روی زر گردم همی
روی تا داریم به کویش در بهشتم در بهشت    چون ز کویش بازگردم در سقر گردم همی
که گهی از شرم‌تر گردم ز خشم آوردنش    بلعجب مردی منم کز خشم تر گردم همی
گر هنوز از دولبش جویم غذا نشگفت از آنک    در هوای عشقش اکنون کفچه بر گردم همی
تا چو شیر اورخ به خون دارد من از بهر غذاش    همچو ناف آهو از خون بارور گردم همی
روی زورد من ز عکس روی چون خورشید اوست    زان چو سایه گرد آن دیوار و در گردم همی
گر چه هستم با دل آهوی ماده وقت ضعف    چون ز عشقش یادم آید شیر نر گردم همی
هر چه پیشم پوستین درد همی نادر تر آنک    من سلیم از پوستینش سغبه‌تر گردم همی
با سنایی و سنایی گشتم اندر عشق او    باز در وصف دهانش پر درر گردم همی


همچنین مشاهده کنید