دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم


منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم    بوده در مجلس اغیار چنین فهمیدم
صبر رنجیدنم از یار به روزی نکشید    طاقت من چو همین بود چه می رنجیدم
غیردانست که از مجلس خاصم راندی    شب که با چشم تر از کوی تو بر گردیدم
یاد آن روز که دامان توام بود به دست    می‌زدی خنجر و من پای تو می‌بوسیدم
وحشی از عشق خبر داشت که با سد غم یار    مرد و حرفی گله آمیز از و نشنیدم


همچنین مشاهده کنید