دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا
نظریات جلالالدین مولوی دربارهٔ معنی
شيوهٔ بيان برلو بسيار تازه است. اما نظريات او تازه نيست. هفتصد سال پيش از ديويد برلو، جلالالدين مولوى در کتاب مثنوى خود، به زبان آن زمان و به نظم، همان حرفها را زده است. | |||||||||
در دفتر سوم از شش دفتر مثنوى مولوي، داستانى است با عنوان 'اختلاف کردن در چگونگى و شکل پيل' آنانى که مايل هستند اين ۱۰۲ بيت را با همان سياق مولوى بخوانند مىتوانند به آن مأخذ مراجعه کنند. بخشى از اين ابيات را به زبان امروز و به نثر بازگو مىکنيم: | |||||||||
در شبى تاريک، فيلى را براى نخستين بار به شهر آوردند. مردم شهر براى ديدن اين حيوان در آن ظلمت شب در محلى که فيل نگهدارى مىشد جمع شدند. چون ديدن فيل به علت ظلمت شب ممکن نبود، هرکس در آن تاريکي، کف دستش را بر جائى از بدن فيل مىکشيد. يک نفر دستش به خرطوم خورد. گفت اين حيوان چيزى شبيه ناودان است. ديگرى دستش با گوش فيل برخورد کرد. آنچه در ذهن او متجلى شد چيزى بود چون بادبزن. سومين نفر، کف دستش را بر پاى فيل کشيد. گفت فيل چيزى است ستون مانند. | |||||||||
| |||||||||
نفر چهارم دستش را بر پشت فيل نهاد و گفت فيل حيوانى است چون يک تخت. در آن شب، هرکس به هر قسمت از بدن فيل دست مىکشيد، همان را مىفهميد که دريافت مىکرد. هرکس براساس آنچه دريافت مىکرد آن را توضيح مىداد و همه از کلمهٔ فيل استفاده مىکردند. | |||||||||
| |||||||||
مولوى نتيجه مىگيرد که اگر به کف دست هر يک از آنان، شمعى داده مىشد، اختلاف ميان گفتههاى آنها از ميان مىرفت. | |||||||||
تا اينجا، مولوى همان حرف برلو را مىزند که معنى در پيام نيست. مىدانيم که پيامها الزاماً بيانى نيستند. برلو در مدلى که براى ارتباط ارائه داده و به مدل (S.M.C.R) معروف است، وقتى کانال (Channel) را معرفى مىکند، کانالهاى لمس کردنى (Touching) را نيز يکى از پنج کانال در ارتباط مىداند. ديديم که از يک موضوع چهار پيام به ۴ نفر رسيده و در ذهن هر يک معنى متفاوت با معنى ديگر متجلى کرد. مولوى آن داستان را در ده بيت نقل کرده است و ۹۲ بيت پس از آن به تجزيه و تحليل اين اتفاق مىپردازد. | |||||||||
در بيت ۱۲۶۹ مولوى مىگويد: چشم بهعنوان يکى از حسها، فقط چيزى است مثل همان کف دست و ديديم که کف دست، دسترسى بر همهٔ 'او' ندارد. | |||||||||
| |||||||||
(نيکلسون، ترجمه ۱۳۶۰) | |||||||||
در ابيات ۱۳۰۱ و ۱۳۰۲ مىگويد: از خويشتن چيزى را مىشنوى و تصور چيز ديگرى را مىکنى تو يک جهاني، يک درياى ژرف و عميق هستي. | |||||||||
| |||||||||
در ابيات ۱۳۰۵ و ۱۳۰۸ مىگويد: آنچه در زبان، در بيان، سخرانىها، در نوشتهها آمده است حقيقت نيست. | |||||||||
| |||||||||
(نيکلسون، ترجمه ۱۳۶۰،صص ۷۲-۷۷.) | |||||||||
جاى ديگر از دفتر دوم مولوي، داستان ديگرى است که نظم آن براى زبان امروز قابل فهمتر از اولى است؛ داستان 'خاريدن روستائى به تاريکى شير را به ظن آنک گاو اوست' ابيات ۵۰۳ تا ۵۱۳: | |||||||||
کشاورزى گاوى داشت که آن را در آخور بست و به خانهاش رفت. شيرى سراغ گاو آمد او را ديد و خورد و همانجا نشست. روستائى وقتى که به داخل آن آخور تاريک آمد در جست و جوى گاو، دست خود را در هوا مىکاويد. هنگامى که دست او به بدن شير خورد، گاه پشت و گاهى پهلو و زمانى بالاى شير را لمس مىکرد. در آن لحظه شير با خود گفت، اگر روشنى بيشتر شود از ترس قالب تهى خواهد کرد. اگر او اکنون اين چنين گستاخ بدن من را لمس مىکند از اين جهت است که در دل شب مرا گاو مىپندارد. | |||||||||
| |||||||||
(نيکلسون، ترجمه ۱۳۶۰، ص ۲۷۵.) | |||||||||
سومين داستان از مولوي، همان قصهٔ آشناى انگور است. از دفتر دوم ابيات ۳۶۸۱ تا ۳۷۱۲ چهار مرد يک درهم از فردى دريافت کردند. يکى از آنها که ايرانى بود گفت من با اين پول، انگور مىخرم. نفر بعدى که مردى عرب بود گفت خير من عِنَب (انگور) مىخواهم نه انگور. نفر سوم ترکى بود که به زبان خود خواستار اُزُم (انگور) شد. | |||||||||
نفر چهارم، يک رومى بود، او نيز به زبان خود حرف همگى آنان را رد کرد و پيشنهاد کرد که با آن يک درهم استافيل (انگور) خريدارى کنند. سرانجام بين اين چهار نفر نزاعى درگرفت. | |||||||||
مولوى دليل اين درگيرى را آن مىداند که آنها از راز کلمات و نامها آگاه نيستند. آنها در حالى به يکديگر مشت مىکوبيدند که از دانش تهى بودند. | |||||||||
| |||||||||
اگر آدمى آگاه به آن راز آنجا بود و به آن زبانها آشنا، ميانشان آشتى مىداد و با همان يک درهم آرزوى هر چهار نفر را برآورده مىکرد. | |||||||||
| |||||||||
(نيکلستون، ترجمه ۱۳۶۰،صص ۴۵۴-۴۵۵.) | |||||||||
تجسم کنيد، مولوى هفتصد سال پيش ناچار بوده است به زبان آن روزگار با مثالهائى آشنا براى جامعهاى با بافت روستائي، ديدگاههاى خود را بيان کند. حرف مولوى آن است که معنى در پيام نيست. کلمات رازى دارند و آن راز همان است که فاقد معنى هستند. يک صد سال قبل از مولوي، انورى در بيتى اگرچه معتقد است که معنى در پيام است اما باز هم احساس مىکند، اين معنى موجود در پيام چيزى بيش از پيام است: | |||||||||
|
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
مجلس شورای اسلامی دولت مجلس شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران انتخابات افغانستان رئیس جمهور گشت ارشاد
تهران شورای شهر هواشناسی شورای شهر تهران شهرداری تهران پلیس قتل فضای مجازی سیل کنکور وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
دلار خودرو تورم قیمت دلار مالیات قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی قیمت طلا مسکن ایران خودرو سایپا
تلویزیون تئاتر سریال زنان فیلم ازدواج سینمای ایران سینما بازیگر موسیقی سریال پایتخت قرآن کریم
خورشید
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه روسیه اوکراین حماس ترکیه نوار غزه عراق
فوتبال تیم ملی فوتسال ایران پرسپولیس ایران استقلال فوتسال بازی سپاهان باشگاه پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک تراکتور
هوش مصنوعی اپل آیفون ماه تبلیغات فناوری ناسا گوگل نخبگان مریخ
روانشناسی خواب موز افسردگی کاهش وزن بارداری دندانپزشکی آلزایمر روغن حیوانی